نظام جمهوری اسلامی ایران برگرفته از نظام فرهنگی و سیاسی اهل بیت است
گفتگو
بزرگنمايي:
پیام فارس - به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله نوری همدانی در مراسمی که به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در دفتر این مرجع تقلید برگزار شد، با بیان اینکه باید شخصیت و سیره ششمین امام معصوم بیشتر در جامعه تبیین و تفسیر کنیم، ابراز داشت: ما وظیفه داریم که هرچه بیشتر، آثار اهل بیت (علیهم السلام) را منتشر کنیم و اهل بیت (علیهم السلام) را به دنیا بشناسانیم.
اساساً انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که بر اساس راهنماییهای فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) صورت گرفته و نظامی هم که هماکنون در ایران حاکم است، نظامی است که دنبالۀ همان نظام فرهنگی و سیاسی اهل بیت (علیهم السلام) است. وی با بیان اینکه حوزههای علمیۀ باید از مکتب امام صادق الگوبرداری کنند، اظهار داشت: حوزههای ما هنوز نتوانستهاند تمام مزایایی را که در مکتب امام صادق (علیه السلام) تنظیم میشده و تدریس میشده، برقرار کنند؛ چون این مکتب بسیار وسیع بوده است. یکی از ویژگیهای آن این است که کلیۀ علوم اسلامی در حوزۀ امام صادق (علیه السلام) مورد توجه بوده؛ یعنی کلیۀ آنچه در اصول و فروع اسلام اثرگذار است و با اصول و فروع اسلام ارتباط دارد، در آن حوزه تدریس میشده و مورد توجه بوده است. نمونههایی از اینها را میتوان ذکر کرد که یکی از آنها، شخصیتی چون جابر بن حیان و امثال ایشان است.
این مرجع تقلید ادامه داد: یکی از ویژگیهای مکتب ایشان، طبقهبندی بوده است. امام صادق (علیه السلام) شاگردانشان را طبقهبندی کرده بودند؛ زیرا یک انسان نمیتواند به تمام علوم، آنقدر تسلط و در همهشان مهارت پیدا کند. یک مسئله، مسئلۀ طبقهبندی است که بسیار مسئلۀ مهمی است. ما هنوز نتوانستهایم این کار را انجام دهیم. از سویی، یک نفر نمیتواند در تمام علوم مهارت پیدا کند؛ از سوی دیگر، ما همیشه به کسانی که متخصص بودند و مهارت داشتند، نیازمندیم.
متن کامل بیانات حضرت آیت الله نوری همدانی به شرح زیر است
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین. والصلاه والسلام علی البشیر النذیر والسراج المنیر، سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد، و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، سیما بقیه الله فی الارضین، واللعن علی اعدائهم اجمعین.
شخصیت امام جعفر صادق (علیه السلام) آنچنان والا و با عظمت است که ادای حق مطلب در یک جلسه شاید ممکن نباشد. ما وظیفه داریم که هرچه بیشتر، آثار اهل بیت (علیهم السلام) را منتشر کنیم و اهل بیت (علیهم السلام) را به دنیا بشناسانیم. اساساً انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که بر اساس راهنماییهای فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) صورت گرفته و نظامی هم که هماکنون در ایران حاکم است، نظامی است که دنبالۀ همان نظام فرهنگی و سیاسی اهل بیت (علیهم السلام) است.
یکی از موضوعات این است که حوزههای علمیۀ فعلی بایستی از مکتب امام صادق (علیه السلام) الگوبرداری کنند. یعنی امام صادق (علیه السلام) اسوه و الگو برای تأسیس حوزهها و مرجع مطالبی هستند که در حوزهها منتشر میشود و مورد تعلیم و تعلم و تدریس قرار میگیرد. این گام بسیار بزرگی است. حوزههای ما هنوز نتوانستهاند تمام مزایایی را که در مکتب امام صادق (علیه السلام) تنظیم میشده و تدریس میشده، برقرار کنند؛ چون این مکتب بسیار وسیع بوده است. یکی از ویژگیهای آن این است که کلیۀ علوم اسلامی در حوزۀ امام صادق (علیه السلام) مورد توجه بوده؛ یعنی کلیۀ آنچه در اصول و فروع اسلام اثرگذار است و با اصول و فروع اسلام ارتباط دارد، در آن حوزه تدریس میشده و مورد توجه بوده است. نمونههایی از اینها را میتوان ذکر کرد که یکی از آنها، شخصیتی چون جابر بن حیان و امثال ایشان است.
کتابی هم اخیراً دربارۀ اصحاب ایرانی ائمه (علیهم السلام) نوشته شده است. در آنجا نشان داده شده که اکثر اصحاب ائمه که ایرانی بودند، از شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) بودهاند؛ چون حوزه بسیار بسیار وسیع است و شاگردان از سراسر دنیا به مدینه سرازیر شدند تا علوم اهل بیت (علیهم السلام) را بیاموزند. فرصتی به وجود آمد. آن زمان، فرصتی از این جهت پدید آمد که بنیامیه در حال سقوط بودند، بنیعباس کمکم سر کار میآمدند و برخورد بین این دو گروه باعث شد که آنها به درگیری با یکدیگر مشغول باشند. همین مشغول بودن آنها به هم، فرصتی برای کسانی که طالب مراجعه به اهل بیت (علیهم السلام) بودند، به وجود آورد و در این فرصت، امام صادق (علیه السلام) مکتبی به این وسعت را گسترش دادند - البته این مکتب، ادامۀ مکتب پدرشان بود؛ حضرت باقر (علیه السلام) در این زمینه واقعاً بسیار مؤثر بودند.
به هر حال، یکی از ویژگیهای مکتب ایشان، طبقهبندی بوده است. امام صادق (علیه السلام) شاگردانشان را طبقهبندی کرده بودند؛ زیرا یک انسان نمیتواند به تمام علوم، آنقدر تسلط و در همهشان مهارت پیدا کند. یک مسئله، مسئلۀ طبقهبندی است که بسیار مسئلۀ مهمی است. نمونهاش این است که مردی از شام خدمت امام صادق (علیه السلام) میآید که بسیار اهل مطالعه و مهارت در علوم بود. آمده بود تا با حضرت - به اصطلاح خودش - مناظره کند (البته مناظره هم خود بحثی دارد). حضرت فرمودند: «اشکال ندارد، در چه زمینهای میخواهی مناظره کنی؟» ابتدا گفت: «درباره قرآن، مفاهیم قرآن، قرائات قرآن، و مضامینی که به قرآن مربوط است.» امام فرمودند: «با حمران مباحثه کن. اگر بر حمران غالب شدی، بر من غالب شدهای.» آنقدر شاگردان امام صادق (علیه السلام) مهم بودند و آنقدر ایشان در تربیت آنها کوشا بودند که هر یک، عنصری بود بسیار بسیار با فضیلت و والا و نمونه. آن مرد با حمران مباحثه کرد و حمران بر او غالب شد. سپس گفت: «میخواهم در ادبیات، در عربیت و ادبیات مباحثه کنم.» حضرت فرمودند: «با ابان بن تَغلِب مباحثه کن.» آن مرد با ابان مباحثه کرد و ابان بر او غالب شد. سوم گفت: «میخواهم در فقه مناظره کنم.» حضرت فرمودند: «با زُراره بحث کن، اگر بر زراره غالب شدی، بر من غالب شدهای.» زراره در مدت بسیار کوتاهی بر او غالب شد. چهارم گفت: «میخواهم در علم کلام مناظره کنم.» حضرت در اینجا مؤمن طاق را معرفی کردند که شخصیت بسیار مهمی بود. پنجم، خواستار مناظره در استطاعت شد. استطاعت یعنی بحث در جبر و تفویض، که در آن زمان این مباحث بسیار مطرح بود. حضرت، طیّار را معرفی کردند. سپس گفت: «میخواهم در توحید مناظره کنم.» زیرا در توحید، بین مکتب امام صادق (علیه السلام) ـ شیعه ـ و اهل سنت تفاوت بسیاری وجود دارد. اگر به صحیح بخاری مراجعه کنید، آنها در توحید مطالبی را مطرح میکنند که ما قبول نداریم. یکی از این مسائل، مثلاً رؤیت خداست. ما رؤیت را قبول نداریم، چون لازمه رؤیت، جسم بودن است، اما خداوند جسم نیست. خلاصه، حضرت فرمودند: «در این باره با هشام بن سالم مناظره کن.» هشام بر او غالب شد. آخرین بحث، دربارۀ امامت بود. حضرت فرمودند: «با هشام بن حکم.» هشام بن حکم نیز در امامت بر او غالب شد و دیگر بحثی باقی نماند. آن مرد گفت: «قَد اَفلَحَ مَن جالَسَک.» کسی که با تو همنشین است، به راستی به فلاح و رستگاری کامل دست یافته است. من نیز تمایل دارم که در میان شاگردان شما باشم. حضرت فرمودند: «مدتی نزد هشام بن حکم درس بخوان. رسیدن به این مقام تدریجی است، تا لیاقت یابی در جلسات ما حضور پیدا کنی.»
از این مطلب، مسئلۀ طبقهبندی طلاب و علما استنباط میشود. ما هنوز نتوانستهایم این کار را انجام دهیم. از سویی، یک نفر نمیتواند در تمام علوم مهارت پیدا کند؛ از سوی دیگر، ما همیشه به کسانی که متخصص بودند و مهارت داشتند، نیازمندیم. اکنون در جامع الازهر یک کرسی برای فقه شیعه وجود دارد - بنده خودم به قاهره و جامع الازهر رفتهام، نمایندگی امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را داشتم - همانطور که کرسی برای تدریس فقه حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی وجود دارد. این کرسی نیز در نتیجۀ ارتباط آیت الله العظمی آقای بروجردی با شیخ محمود شلتوت ایجاد شد. چون رابطۀ بسیار نزدیکی داشتند، نامهها بینشان رد و بدل میشد. خلاصه، وضعیت به گونهای بود که شیخ شلتوت حاضر شد یک کرسی در جامع الازهر برای تدریس فقه شیعه اختصاص یابد. یعنی فقیهی به آنجا برود که بتواند فقه مقارن تدریس کند؛ به این معنا که بر فقه حنفی، حنبلی، مالکی، شافعی و دلایل آنها در هر مسئله احاطه داشته باشد؛ سپس فقه ما و دلایل ما را بیان کند و برتری فقه جعفری را بر آن چهار مذهب فقهی اثبات نماید. لیکن هنوز این کرسی خالی است. هنوز آن کرسی در آنجا خالی است. زمانی که بنده چند روز در جامع الازهر بودم، برای علمای شیعه احترام بسیاری قائل بودند. به من نیز بسیار محبت کردند و مهماننوازی نمودند.
خلاصه، این مسئلۀ طبقهبندی عملی نشده و باید عملی شود. یکی از مظاهر مکتب امام صادق (علیه السلام) این بوده است. ویژگی دیگر، توأم بودن علم با اخلاق است. بنده در کتاب خمس، 14 مزیت برای مکتب اهل بیت برشمردهام؛ در مقایسۀ مدرسۀ خلفا و مدرسۀ اهل بیت. یکی از این مزایا این است که در مکتب و مدرسۀ اهل بیت، علم با اخلاق توأم است. نمونههای فراوانی در آنجا ذکر شده است.
مبحث دیگر، مبحث سیاسی است؛ زیرا مطالب بسیاری دربارۀ امام صادق (علیه السلام) وجود دارد. به این دلیل میگویم که چگونه شد بنیامیه سقوط کردند، اما امام صادق (علیه السلام) در امر سیاسی نتوانستند موفق شوند؟ امامت باید مانند دوران امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد که حکومت اسلامی تشکیل دادند. زمانی که شرایط مساعد شد، باید به حکومت رسید. با اینکه مردم بنیامیه را شناختند، به آنها هجوم آوردند، آنها را از میان برداشتند، حتی مردگانشان را از قبر بیرون کشیدند – از بس که مرتکب جنایت بودند – در اینجا نیز توجه مردم به اهل بیت بود. میدانستند که بنیامیه با اهل بیت مخالف بودند و اینگونه اسلام ناب را به حاشیه راندند و اهل بیت را منزوی کردند، کشتند، شهید کردند و منزوی ساختند. وقتی بنیامیه از بین رفتند، و حالا که بنیامیه با آن اوصاف سقوط کردهاند و مردم نیز عاشق اهل بیت هستند، در اینجا باید توجه کرد که دو سه عامل مؤثر بوده است. برای بیداری مردم بسیار مؤثر بوده. یکی موجسواری بنیعباس بود. بنیعباس از این فرصت موجسواری کردند؛ خودشان را به عنوان اهل بیت معرفی کردند؛ گفتند: «اهل بیت ما هستیم.» از طرف دیگر، تبلیغات فراوانی علیه ائمه (علیهم السلام) انجام دادند. علاوه بر کشتار، تبلیغات بسیار فراوانی صورت دادند. به عنوان مثال، بنیالحسن (فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام) بیشتر در آن زمان با بنیعباس در نبرد بودند. به همین دلیل، بنیعباس علیه حضرت امام حسن (علیه السلام) تبلیغات بسیاری کردند. نمونهای را عرض کنم: اینکه در کتابهای آنان گاهی نقل میشود امام حسن مجتبی (علیه السلام) 200 همسر، 300 همسر یا 100 همسر داشتهاند، تماماً تبلیغات آنهاست؛ حال آنکه در تاریخ میبینیم تعداد همسران ایشان بسیار محدود بوده و فرزندانشان نیز به همان نسبت. آنها برای کوبیدن اهل بیت - چون بنیالحسن با آنان مبارزه میکردند - دربارۀ امام حسن (علیه السلام) میگفتند: «بله، با معاویه صلح کرد و به مدینه رفت و به قول آنها مشغول خوشگذارنی شد و چنین و چنان کرد» و مطالبی از این دست. تمام اینها از جعلیات بنیعباس است.
بنیعباس حکومت را به دست گرفتند. چرا؟ زیرا به گونهای عمل کردند که مردم طرفدار آنها شدند. توانستند توجه مردم را به خود جلب کنند. و مردم نیز... چون ما در امامت و حکومت، به مشروعیت و مقبولیت نیازمندیم؛ دو عنصر لازم است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از ابتدا خلیفۀ پیامبر (ص) بودند؛ اما 25 سال به گونهای عمل شد که آن مقبولیت [عمومی برای حکومت ایشان] وجود نداشت. یعنی کسانی که سر کار آمدند مشروعیت نداشتند، اما مشروعیت امیرالمؤمنین پابرجا بود. پس از 25 سال، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن مقبولیت را نیز به دست آوردند و حکومت را در دست گرفتند. خب، این جریان همینطور ادامه مییابد. حالا بنیامیه سقوط کردند، اما بنیعباس مانع شدند و نگذاشتند حکومت به اهل بیت برسد
نمونههای فراوانی وجود دارد: سدیر صیرفی، یکی از راویان بزرگ، خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: «شما نشستهاید، بنیامیه سقوط کردند، چرا حکومت را به دست نمیگیرید؟» بسیار تند صحبت کرد و تا حدی ناراحت بود. حضرت فرمودند: «بنشین.» او نشست. سپس حضرت فرمودند که دو مرکب حاضر کنند تا با هم به بیرون شهر برای قدم زدن برویم. دو مرکب حاضر کردند. امام صادق (علیه السلام) بر یکی سوار شدند و سدیر صیرفی بر دیگری. از شهر خارج شدند و به مکانی رسیدند، پیاده شدند و دو رکعت نماز خواندند. در آن نزدیکی، چوپانی تعدادی بزغاله میچراند. حضرت فرمودند: «اگر من به تعداد این بزغالهها یار و یاور داشتم، آرام نمینشستم و حکومت را به دست میگرفتم.» سدیر رفت و شمرد، 17 بزغاله بود! مردم آنقدر یاری نکردند. اینکه انقلاب ایران به وجود آمد، به خاطر این بود که مردم به میدان آمدند. پیامبران خدا ابتدا مردم را به میدان میآوردند، سپس در کنار مردم حرکت میکردند. هر کجا اینگونه بود، توفیق حاصل شد؛ هر کجا نبود، حاصل نشد.
همچنین، فردی از خراسان خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: «یا بن رسول الله! شما حکومت را به دست نمیگیرید، در حالی که در خراسان 100 هزار شمشیرزن دارید؟» حضرت پرسیدند: «100 هزار؟» مرد خراسانی گفت: «200 هزار. بله، تمام خراسان تابع شما هستند.» حضرت فرمودند: «بنشین.» او نشست. سپس حضرت به کنیزی که آنجا بود، فرمودند که تنور را روشن کند. آتش افروخته شد و تنور روشن گشت. حضرت به آن مرد خراسانی فرمودند: «برخیز و به درون این تنور آتش برو!» مرد خراسانی شروع کرد به التماس کردن که: «من به اینجا آمدهام و غریب هستم و از منتظران اهل بیت هستم» و از این قبیل سخنان. در همین حال، هارون مکّی، از اصحاب حضرت، وارد شد. به محض ورود، امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «به درون تنور برو.» هارون گفت: «چشم!» حتی در حیاط هم کفشش زیر بغلش بود – آنان وقتی به خانۀ امام میآمدند، از روی احترام، از دم در کفش نمیپوشیدند. هارون درون تنور نشست. حضرت با آن مرد خراسانی دربارۀ اوضاع خراسان، شهرهای خراسان و مسائل دیگر صحبت کردند و به گونهای سخن گفتند که گویی امام صادق (علیه السلام) از آن مرد نیز به همهجای خراسان آشناتر است. سپس حضرت کنار تنور آمدند و به هارون گفتند: «بیرون بیا.» او نیز سالم آنجا نشسته بود؛ آتش بر هارون مکی اثری نکرده بود. حضرت فرمودند: «در خراسان که شما میگویید، چند نفر مانند هارون یار دارم؟» مرد خراسانی گفت: «حتی یک نفر هم اینگونه ندارید.» حضرت فرمودند: «زمانی که ما چنین افرادی را بیابیم، به میدان میآییم و قیام میکنیم.» خلاصه، امام صادق (علیه السلام) ابتدا سعی کردند پس از سقوط بنیامیه، حکومت را به دست گیرند، اما چون چنین یارانی فراهم نشد، میسر نگشت. و این درسی است برای مردم و لزوم قدردانی از مردم در این انقلاب و در تمام حرکتها، و به ویژه امروز.
بله، این بود که حضرت دیگر به سراغ فرهنگ رفتند، زیرا دو عنصر در تاریخ ائمه ما وجود دارد: فرهنگ و جهاد. این دو همیشه مد نظرشان بوده است؛ البته جهاد شکلهای مختلفی دارد. امام صادق (علیه السلام) بودند که این مکتب را تأسیس کردند، نمونههای فراوانی وجود دارد که بنده زمانی مطالعه کرده و نوشتهام، اما اکنون فرصت بیان آنها نیست. در مکتب امام صادق (علیه السلام) نمونههای فراوانی یافت میشود. به یکی اشاره میکنم: امام صادق (علیه السلام) روزی به غلامشان، مصادف، فرمودند که به مصر برو و فلان کالا را ببر و بفروش؛ یعنی تجارت کن. او حرکت کرد، رفت و بازگشت. هزار دینار برده بود، دو هزار دینار آورد و خدمت امام صادق (علیه السلام) گذاشت. گفت: «این هزار دینار، همان سرمایه است و هزار دینار نیز سود کردهام.» حضرت فرمودند: «عجب! چهکار کردید که از هزار دینار، هزار دینار سود بردید؟ در معاملات باید انصاف رعایت شود و انسان به سود کم قانع باشد.» مصادف گفت: «ما کالایی خریدیم تا به مصر ببریم. وقتی به نزدیکی شهر رسیدیم، هنوز وارد مصر نشده بودیم، دیدیم تعدادی از شهر بیرون میآیند. از ما پرسیدند چه دارید؟ گفتیم این کالا را برای تجارت آوردهایم. آنها همانجا کالاها را از ما خریدند و سپس به شهر بردند» (حالا یا به قیمتی که خریدند یا به صورت وکالت، یا مضاربه) «و با قیمت بسیار بالایی فروختند، دو برابر قیمت خرید، و سود بردند. این سود را [برای شما] آوردیم.» حضرت فرمودند: «نه، این حرام است. من به آن دست نمیزنم. فقط سرمایۀ خودم، یعنی 1000 دینار را برمیدارم.»
در اینجا نکتۀ بسیار مهمی از مکتب امام صادق (علیه السلام) نهفته است و آن اینکه کارتلها، تراستها و گاهی کارخانهها، اجناس را احتکار میکنند. این، «احتکارِ منافع» است. یعنی اگر زمانی، افرادی با هم تبانی کنند که کالاهایی را که وارد میکنند، اگر به طور طبیعی وارد کنند، افراد بسیاری از آن بهرهمند میشوند و قیمتها نیز کاهش مییابد، زیرا عرضه در مقابل تقاضا فراوان میشود. اما اگر چند نفر، آن کالا را از قبل بخرند و در اختیار بگیرند تا بازار را قبضه کنند، این «احتکارِ منافع» نامیده میشود. در اسلام، همانطور که احتکارِ کالا - کالاهای ضروری و مورد نیاز مردم - حرام است، احتکارِ منافع نیز حرام است؛ یعنی اینکه ما کاری کنیم که کالاها در اختیار افراد خاصی قرار گیرد، آنها با هم تبانی کنند تا آن را بفروشند و در نتیجه، منافع به دست عامۀ مردم نرسد.
نمونههایی از این دست در کتاب "الامام الصادق و المذاهب الاربعه" آمده است – این کتاب یکی از کتب مهم ماست و بسیار اهمیت دارد، زیرا در ابعاد مختلفی بحث کرده است. میتوانید نمونههایی بیابید تا به دنیا عرضه کنیم؛ زیرا دنیای امروز با مشکلاتی روبروست. اسلام برای تمام اینها پاسخ دارد. بیشترِ پاسخها نیز در مکتب امام صادق (علیه السلام) یافت میشود. امیدواریم انشاءالله تعالی، امام صادق (علیه السلام) را به گونهای معرفی کنیم که برای دنیا، اسوه، الگو و رهبر باشند و امامت آن حضرت برای تمام دنیا انشاءالله تعالی ثابت شود. انشاءالله.
صوت کامل مراسم و بیانات حضرت آیت الله نوری همدانی را اینجا دانلود کنید.
-
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۱:۳۴:۰۵
-
۴ بازديد
-

-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/948566/