کاردی که به استخوان رسیده است
مقالات
بزرگنمايي:
پیام فارس - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
این سطح از بدفهمی و پرتبودگی دیگر کارد را به استخوان کشور رسانده است. با هر موج از آلودگی هوا، طبیعت این سرزمین فغان برمیآورد که دست از «مزخرفات» بردارید و مرا دریابید زیرا من مأمن زندگی شمایم و اگر توان و قوت و پاکی خود را از دست دهم، شما همه در شمار مردگانید.
احمد زیدآبادی| باران بارید و باد وزید و هوا صاف و آسمان آبی شد. قبل از آن به مدت یک هفته، آلودگی همچون دیوی سیاه چنان بر فضای کشور خیمه افکنده بود که نفسها به شماره افتاد.
برای فرار از دیو سیاهِ آلودگی، پنجشنبه رو به دشت و صحرا گذاشتیم و راه سفر به کویر ابوزیدآباد در 30 کیلومتری جنوب شرقی کاشان را در پیش گرفتیم. در ابتدای بزرگراه تهران به ساوه، از شدت و غلظت دود، چشم چشم را نمیدید. خورشید مثل گویی از آتش سرخ در افق سرگردان بود. بساط آتشافروزی از جمله لاستیک ماشینها همچنان در این بخش از حاشیۀ شهر به پا بود.
در بلندیهای مشرف به دریاچۀ حوض سلطان، چراغهای بزرگراه و روشنایی چند روستای دوردست، اندکی رنگ روشن به خود گرفت، اما با نزدیک شدن به قم، پنداری شهر کاملاً در دودی سنگین و زمخت دفن شده بود. تا دهها کیلومتر پس از قم، اثری از هوای بهتر پیدا نشد که هیچ، بوی مشمئزکنندۀ آلودگی برخی صنایع هم بر آن افزوده شد. از طرفی بزرگراه قم به کاشان که از رانندگان عوارض هم دریافت میکنند، چندان خراب و پر از چاله چوله بود که گویی خودرو در سنگلاخ در حرکت است.
کاشان هم خالی از آلودگی نبود. فردای آن روز که به دل کویر ابوزیدآباد زدیم باز هم افق، تیره مینمود و آسمان زلالی لازم را نداشت. در برگشت هم وضع به همین منوال بود. سوزش گلو و سرفههای پی در پی، اثر ظاهری این حجم از آلودگی بود و اثر پنهان و باطنی آن را هم پزشکان بهتر میدانند. اگر شنبه باران نباریده بود و یکشنبه باد نمیوزید، چه باید میکردیم؟ چه میتوانستیم بکنیم؟ سالهای سال است که دربارۀ این شرایط هشدار داده میشود. سالهای سال است که همگان نسبت به این وضع اعلام خطر میکنند.
سالهای سال است که مسئولان وعدۀ بهبود این سطح از آلودگی را میدهند اما هر سال دریغ از پارسال! اگر این نشانۀ شکست و ناکامی در ادارۀ کشور نیست، پس چیست؟ اگر این نشانۀ ناتوانی از بهبود شرایط نیست، پس چیست؟ ماه و خورشید و آسمان و زمین و فلک همه به فغان آمدهاند که این شرط کشورداری نیست، اما عدهای هیچ توجه نمیکنند و عدهای هم کاری از دستشان ساخته نیست!
با این روند قرار است چه بشود؟ قرار است چه بر سر این کشور آید؟ سرزمینی بدین پهناوری با آفتابی که بیدریغ بر دشت و صحرایش میتابد، هنوز اثری از انرژی پاک، انرژی خورشیدی، انرژی تجدیدپذیر به چشم نمیخورد! این همه سرمایه در عموم عرصهها به راحتی به باد رفته و میرود، اما چرا برای استفادۀ انبوه و گسترده از پنلهای خورشیدی سرمایهگذاری نشده است؟
مشکلات این کشور علاه بر بحرانِ زیستمحیطی مثل تخریب جنگلها، خشکیدگی تالابها و دریاچهها، فرونشست دشتها و سکونتگاهها، گرد و غبار بیانتها، به آسفالت جادهها، ترافیک خیابانها، آلودگی مرگبار شهرها، قطع برق و آب و گاز منازل و کارخانهها رسیده است، اما هم و غم عدهای همچنان حول مسائلی میچرخد که برای هیچ جامعهای نه مسئله است و نه ارزش مسئله بودن دارد!
این سطح از بدفهمی و پرتبودگی دیگر کارد را به استخوان کشور رسانده است. با هر موج از آلودگی هوا، طبیعت این سرزمین فغان برمیآورد که دست از «مزخرفات» بردارید و مرا دریابید زیرا من مأمن زندگی شمایم و اگر توان و قوت و پاکی خود را از دست دهم، شما همه در شمار مردگانید! اما دریغ که کمتر کسی فغان طبیعت را میشنود!
بسیاری در چنان بازیچههای سطحی و سخیفی مستغرق شدهاند که دیگر گویی شنوایی خود را از دست دادهاند! طبیعت اما گرچه صبور و بخشنده است، به خشم هم میآید. از کسانی که صدای فغانش را نمیشنوند و یا خود را به ناشنوایی میزنند، به قواعد آن بیاعتنایند، به قوانین آن تعرض میکنند و احترامش را نگاه نمیدارند، انتقام میگیرد. چه انتقامی سختتر از وارونگی و سکون هوا در شهرهای دودزا تا نفسها بند آید و به شماره افتد؟
-
دوشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۱:۴۳
-
۱۰ بازديد
-
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/895881/