رقابت بر سر شام
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام فارس - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سقوط بشار اسد، رقابت شدید ایران و ترکیه بر سر تسلط بر شامات را موجب خواهد شد
تهدیدی که اکنون متوجه ایران است این است که با توجه به دستاوردهای ترکیه در سوریه، ممکن است آنکارا تصمیم بگیرد از فرصت استفاده کرده و از طریق روابطش با باکو، در شمال ایران نیز دست به تحرکاتی بزند. اگر این اتفاق رخ دهد، هم جناح شمالی و هم جناح غربی ایران به نقاط تهدید تبدیل خواهند شد.
روزی که مخالفان مسلح بشار اسد، موفق به تصرف حلب شدند، تقریباً واضح بود که حکومت بعث در سوریه ماندنی نخواهد بود. در اصلِ سقوط بشار اسد، تردیدی نبود و تنها بحث زمان سقوط مطرح بود. شیوه عقبنشینی ارتش سوریه در مقابل نیروهای مهاجم، عدم مداخله موثر ایران و روسیه در روند درگیریها و ناتوانی نیروهای حزبالله لبنان در دفاع از حکومت اسد، موجب شد که ارتش سوریه به صورت سیستماتیک، یک فروپاشی به معنای کلاسیک خود را تجربه کند.
از آغاز حمله مخالفان مسلح اسد به مواضع دولت سوریه، هیچ اقدام نظامی معناداری از سوی حامیان اسد، یعنی ایران و روسیه صورت نگرفت. در عوض مسکو و تهران بیشتر به تحرکات دیپلماتیک روی آوردند. ترجیح تحرک دیپلماتیک به تحرک نظامی در دفاع از اسد، به وضوح نشان میداد که هم مسکو و هم تهران، چشمانداز سقوط حکومت اسد را پذیرفتهاند و تلاش میکنند با رایزنیهای دیپلماتیک، تبعات ناخواسته فروپاشی ساختار سیاسی سوریه را مدیریت کنند. نشستی که در بغداد برگزار شد و در ادامه، نشستی که در دوحه پایتخت قطر با حضور وزرای خارجه ایران، روسیه و ترکیه برگزار شد نیز با همین هدف، انجام شد.
تبعات تغییر رژیم در سوریه
تقریباً آشکار است که بیشترین ضربه از تغییر رژیم در سوریه را ایران متحمل شدهاست. از زمان آغاز بهار عربی، ایران توانسته بود در سوریه از موقعیت مناسبی برخوردار شود؛ بهار عربی همچون طوفانی که کشورهای عربی اهل سنت را درنوردید. هرج و مرج ایجادشده به واسطه بهار عربی به ایران امکان داد تا دامنه نفوذ ژئوپلیتیکی خود را از عراق تا سوریه و عربستان سعودی گسترش دهد.
به این ترتیب ایران توانست سوریه را به عنوان حلقه مفقوده پازل و نوار نفوذ فرامرزیاش از عراق تا مدیترانه تثبیت کند. سوریه در طول سالهای پس از جنگ داخلی، به مسیری برای حمایت از حزبالله تبدیل شد. از آن زمان به بعد بود که اصطلاح «محور مقاومت» تحت حمایت و رهبری ایران که از عراق تا سوریه و لبنان و یمن کشیده شده بود، در ادبیات منطقهای رواج یافت. «محور مقاومت» در چارچوب استراتژی «دفاع پیشرونده» ایران کارکردهای خود را یافت.
اما در مدت بیش از یک سال گذشته و پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، که منجر به واکنش بسیار خشونتآمیز اسرائیل به حماس و اعضای محور مقاومت شد، استراتژی ایران وارد دورهای از لرزههای شدید شد. تا پیش از این اگرچه ایران توانسته بود دامنه نفوذ خود را در نزدیکی مرزهای مهمترین دشمن منطقهای خود، یعنی اسرائیل، گسترش دهد و این نزدیکی میتوانست اهرم فشاری برای ایران باشد، اما در عین حال این سکه روی دیگری هم داشت و آن دسترسی بیشتر اسرائیل به منابع و نیروی انسانی ایران بود.
اسرائیل از سال 2017 و پس از خاتمه یافتن جنگ داخلی در سوریه، حملات هوایی به مواضع ایران در سوریه را آغاز کرده بود اما پس از حمله هفتم اکتبر حماس، این حملات به صورت متناوب و با شدت بیشتری ادامه یافت. در برخی گزارشها تائید شده است که در یک سال گذشته اسرائیل بهطور متوسط هر هفته مواضع نیروهای ایران و یا حزبالله لبنان در سوریه را بمباران کرده است.
نوع و وسعت واکنش اسرائیل به حمله هفتم اکتبر حماس، موجب شد که اعضای محور مقاومت همگی در جبهههای مختلف درگیر شوند. حزبالله لبنان بهعنوان مهمترین و اصلیترین بازوی فرامنطقهای ایران، یک روز بعد از حمله هفتم اکتبر حماس، وارد درگیریهای پراکنده با اسرائیل شد اما این درگیری هم نتوانست اسرائیل را از حمله همهجانبه و وحشیانه به غزه برای نابودی حماس، منصرف کند. اسرائیل در طول 8 ماه در غزه به عملیات نظامی زمینی و هوایی پرداخت و غزه را تقریباً به ویرانه تبدیل کرد.
به موازات این حملات، ماشین ترور اسرائیل نیز به راه افتاد و چهرههای مقاومت در لبنان، غزه و سوریه ترور شدند. فرماندهان ایرانی و لبنانی بسیاری در این حملات ترور شدند. چهرههای تاثیرگذاری نظیر فواد شکر، اسماعیل هنیه و برخی از فرماندهان عالیرتبه سپاه پاسداران در سوریه و لبنان ترور شدند. اوج کمپین ترور اسرائیل نیز در عملیات انفجار پیجرها در لبنان به نمایش گذاشته شد.
این عملیات ساختار ارتباطی حزبالله لبنان را به شدت مختل کرد. آسیب این حمله آنقدر زیاد بود که سیدحسن نصرالله، دبیرکل فقید حزبالله لبنان در سخنرانیاش بعد از این عملیات، به آسیبهای واردشده نسبت به ساختار ارتباطی حزبالله اذعان کرد. پس از آن اسرائیل با ترور فرماندهان ارشد نظامی و سیاسی حزبالله لبنان، حمله زمینی به جنوب لبنان را آغاز کرد. اگرچه اسرائیل در این حمله نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده خود به طور کامل برسد اما آسیبهای زیادی به زیرساختهای حزبالله وارد کرد و تلفات غیرنظامی زیادی را به لبنان تحمیل کرد.
در برخی گزارشها آمده است که حدود 100 هزار خانه مسکونی در لبنان یا آسیب دیدهاند و یا تخریب شدهاند. در نهایت حزبالله لبنان با مامور کردن نبیه بری، دبیرکل جنبش امل و رئیس پارلمان لبنان برای مذاکره در خصوص توافق آتشبس، وارد روند مذاکره شد. اسرائیل و حزبالله بعد از چند هفته مذاکره در نهایت آتشبس را پذیرفتند. براساس این آتشبس هرگونه اقدامات نظامی در جنوب لبنان به ارتش لبنان سپرده شد و حزبالله قبول کرد تا براساس قطعنامه 1701 تا پشت رودخانه لیتانی عقبنشینی کند.
مجموعه این رخدادها موجب شد که محور مقاومت فشار و خسارت سنگینی را تجربه کند. از ماهها پیش برخی تحلیلگران هشدار داده بودند که تضعیف محور مقاومت، نمیتواند بر تحولات سوریه اثر نداشته باشد. سوریه یکی از شریانهای اصلی محور مقاومت بود. ایران از طریق سوریه میتوانست به کمک تسلیحاتی و مالی به حزبالله لبنان ادامه دهد اما در روزهای پایانی جنگ اسرائیل و حزبالله، ارتش اسرائیل تمامی گذرگاههای ارتباطی در مرز سوریه با جنوب لبنان را مسدود کرد و در روزهای بعد از آن و تا به امروز نیز به شدت این گذرگاهها را تحت نظارت دارد. دو روز پیش ارتش اسرائیل بار دیگر یک حمله هوایی به یکی از این گذرگاهها صورت داد.
بشار اسد در طول سالهای جنگ داخلی با گروههای تروریستی در عرصه زمینی بسیار به نیروهای حزبالله لبنان و ایران متکی بود اما پس از توافق آتشبس دسترسی لبنان به سوریه قطع شد. علاوه بر ترور فرماندهان ارشد حزبالله، همچنین حمله پیجری و وقوع جنگ زمینی در جنوب لبنان موجب شد تا حزبالله به نیروهایش که در سوریه مستقر بودند نیاز پیدا کند و در نتیجه این نیروها و منابع حزبالله به جنوب لبنان منتقل شد.
در نتیجه خلأیی امنیتی در محور حلب در سوریه به وجود آمد. از سوی دیگر حملات مداوم اسرائیل به مواضع ایران در سوریه نیز موجب شده تا ایران مجبور شود منابع خود را مدام جابهجا کند. اقدامات بشار اسد در دو ماه اخیر در فاصله گرفتن از درگیریها در لبنان و آزارهایی که بعضاً برای فعالیت مستشاران ایرانی در سوریه ایجاد میکرد، این خلأ امنیتی را بیشتر کرد. از سوی دیگر روسیه دیگر همه حواس خود را به اوکراین معطوف کرده و بسیاری از تجهیزات و منابع خود را از سوریه به جبهه اوکراین منتقل کرده بود.
فرصتطلبی ترکیه
ترکیه به عنوان رقیب تاریخی ایران و رقیب روسیه در سوریه، در طول یک سال گذشته نظارهگر رخدادها بود. اقدامات اسرائیل علیه ایران در سوریه و لبنان به وضوح در راستای منافع ترکیه پیش میرفت. ایران از سال 2011 با موفقیت توانسته بود مسیر گسترش نفوذ ترکیه در سوریه و عراق را سد کند. از سوی دیگر شورشیان سنی مسلح که طبق توافقات روند آستانه در شمال سوریه و در استان ادلب مستقر بودند، در نزدیکی مرزهای ترکیه حضور داشتند و از حمایتهای سیاسی و لجستیکی آنکارا برخوردار بودند.
در نتیجه به محض امضای آتشبس در لبنان و مشاهده خلأ امنیتی ناشی از غیبت نیروهای حزبالله و ایران در سوریه دست به کار شدند و حمله همهجانبه خود را به سوی دمشق آغاز کردند. در این میان ارتش سوریه نیز که در سالهای گذشته به کمک نیروهای ایران و حزبالله و روسیه وابسته شده بود، از سازمان و عزم کافی برای رویارویی با این حمله برخوردار نبود. هر چند باید به این نکته نیز اذعان کرد که بشار اسد نیز در سالهای پس از جنگ داخلی سوریه، هیچ اقدامی برای ساختارمند کردن ارتش سوریه صورت نداد.
فساد گسترده، درگیر شدن ارتش سوریه در قاچاق مواد مخدر با هدف کسب درآمد برای سوریه موجب شد تا ساختار نظامی سوریه از سازمان و نظم کافی برای انجام عملیاتهای نظامی برخوردار نباشد. به این ترتیب مخالفان مسلح اسد با سرعتی سرسامآور و بدون مقاومت جدی از سوی ارتش سوریه در عرض 10 روز فاصله 900 کیلومتری از ادلب تا دمشق را طی کردند و در نهایت سقوط دولت بشار اسد را رقم زدند. سقوط اسد برای ترکیه یک تغییر ژئوپلیتیکی است. ترکها میدانند برای عضویت در اتحادیه اروپا راه به جایی نخواهند برد.
علاوه بر این در سالهای گذشته، عضویت در اتحادیه اروپا دیگر برای اردوغان به مانند گذشته جذاب نبوده است. بنابراین ترکیه به این نتیجه رسید که باید تلاش و سرمایه خود را در خاورمیانه متمرکز کند. اگرچه ترکیه بزرگترین قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی در خاورمیانه است، اما در مسیر بهبود ژئوپلیتیکی با موانع متعددی مواجه بوده است. یکی از مهمترین موانع ترکیه در عرصه خارجی، ایران و سیاستهای منطقهایاش بوده است.
ترکیه میدانست که برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای در ابتدا مجبور است در حاشیه جنوبی خود، یعنی در سوریه نفوذش را بگستراند. در این مسیر ترکیه با دو مانع کُردهای سوریه و ایران مواجه بود. در واقع در سوریه ضرورتهای زیادی برای اقدامات ترکیه وجود داشت. نخستین ضرورت، محدود کردن خودمختاری کردهای سوریه بود.
آنکارا به هیچ وجه تمایل ندارد شاهد ظهور یک قدرت کُردی در شمال و شرق سوریه باشد اما برای رفع این تهدید چارهای نداشت جز اینکه از موانع بشار اسد و ایران عبور کند. بنابراین از این مرحله به بعد، تغییر ماهیت رژیم در سوریه به یکی از اولویتهای سیاستخارجی منطقهای ترکیه تبدیل شد.
در آن سو، اگرچه ایران اسد را در جنگ داخلی نجات داده بود اما حکومت اسد تقریباً از درون تهی شده بود و بسیاری از ابزارهای حکمرانیاش را از دست داده بود. در سالهای اخیر، بشار اسد در واقع شهردار دمشق بود نه رئیسجمهوری سوریه. سوریه به کشوری در حال تجزیهشدن تبدیل شده بود و اسد بیشتر به سرکرده یک گروه شبهنظامی تبدیل شده بود که موقتاً در جنگ داخلی به پیروزی رسیده بود. اسد و ارتش سوریه قدرت و توان حکمرانی بر همه سرزمینهای سوریه را نداشت. بدیهی است که چنین وضعیتی نمیتواند برای همیشه پایدار بماند. بنابراین مسئله فروپاشی ساختار حاکمیتی در سوریه دیر یا زود رخ میداد و این بار ترکیه در رقابت با ایران نقش کاتالیزور را بازی کرد.
بهرغم روابط خوبی که ایران و ترکیه در سالهای گذشته داشتهاند، ایران هم خوب میدانست که ترکیه در نهایت به رقیبی جدی تبدیل خواهد شد. این رقابت ریشههای تاریخی نیز دارد. آخرین باری که ایران و ترکیه در یک رقابت ژئوپلیتیکی قرار گرفتند، جایی بود که ترکها، عراق و سوریه را در اختیار گرفتند. اما در دور بعدی رویارویی در دوران مدرن، این ایران بود که سوریه و عراق را در اختیار گرفت. حالا ترکیه بار دیگر کارت برندهای رو کرده است. ترکیه میدانست که باید از محاصره ایران در عراق و سوریه خارج شود، بنابراین از ضعف و مشغولیت ایران و خلأ امنیتی در سوریه استفاده کرد.
ایران میداند که اگر یک بازیگر وجود داشته باشد که بتواند منافعش را تهدید کند، آن بازیگر آنکارا است. در نگاه ایران و از منظر استراتژیک، شرایط کنونی یک لحظه تاریخی و حساس منحصربهفرد است.
مبارزه بر سر شام
از این پس، شام به صحنه اصلی مبارزه ژئوپلیتیکی ترکیه و ایران تبدیل خواهد شد. بنابراین تقریباً بدیهی است که هر دو بازیگر از همه ابزارهایی که در اختیار دارند برای ضربه زدن و عقب راندن دیگری استفاده کنند. یکی از این ابزارها، رقابت ایران و ترکیه در قفقاز خواهد بود. احتمال زیادی میرود که ترکیه برای مشغولکردن بیشتر ایران از اهرم روابط نزدیکش با باکو، در جناح شمالی استفاده کند.
دستاوردهای سرزمینی آذربایجان در جنگ با ارمنستان واقعیتهای جدیدی در قفقاز ایجاد کرده است. نخست اینکه ترکیه اکنون میتواند یک کریدور زمینی از طریق نخجوان داشته باشد که به آذربایجان میرسد و واقعیت دوم که مهمتر است این است که آذربایجان اکنون مرز طولانیتری با ایران دارد و این مرز طولانی ادراک تهدید در ایران را به لحاظ ملاحظات قومیتی بیشتر میکند. بهویژه اینکه ایران در وضعیت رویارویی مستقیم با اسرائیل قرار دارد و باکو روابط نزدیکی نیز با تلآویو دارد.
تهدیدی که اکنون متوجه ایران است این است که با توجه به دستاوردهای ترکیه در سوریه، ممکن است آنکارا تصمیم بگیرد از فرصت استفاده کرده و از طریق روابطش با باکو، در شمال ایران نیز دست به تحرکاتی بزند. اگر این اتفاق رخ دهد، هم جناح شمالی و هم جناح غربی ایران به نقاط تهدید تبدیل خواهند شد. البته باید به این نکته توجه داشت که نه ترکیه و نه ایران به دنبال درگیری با هم نیستند اما الزامات آنها در گستره ژئوپلیتیکی به شکلی تعریف شده که دو طرف را به سمت رویارویی هدایت میکند. البته در این مرحله قفقاز یک عرصه رویارویی فرعی بین دوکشور باقی خواهد ماند اما میتوان تصور کرد که در آینده نزدیک تهران و آنکارا در عراق و سوریه درگیر رقابتی بسیار جدی خواهند شد.
در این عرصه رقابت جدی، بازیگران بزرگی نظیر ایالات متحده آمریکا و روسیه نیز ملاحظات خود را خواهند داشت. یقیناً روسها تمایلی ندارند که ترکها چه در سوریه و چه در قفقاز به قدرت تعیینکننده تبدیل شوند اما از سوی دیگر مسکو برای روابطش با آنکارا به ویژه به لحاظ اقتصادی و ژئواکونومیکی اهمیت قائل است. ایالات متحده آمریکا نیز، بهخصوص در دوره ترامپ، تمایلی ندارد درگیر یک کمپین نظامی بزرگ در خاورمیانه شود. ایالات متحده هم در مهار ایران و هم در کنترل آرزوهای بلندپروازانه ترکیه به خصوص در مورد کُردها منافعی دارد.
در این سو، اسرائیل نیز تا زمانی که ایران برایش یک تهدید معتبر نباشد، تمایلی به دخالت موثر در ترتیبات منطقهای ندارد. بنابراین ترکیه اکنون در موقعیتی قرار میگیرد که هم قصد رقابت با ایران را دارد و هم با توجه به تحولات اخیر در سوریه، توانش نیز افزایش یافته است. بنابراین به نظر میرسد که سیاستگذاران در تهران چارهای ندارند جز اینکه در اسرع وقت بازبینی دقیق و واقعگرایانهای از سیاستخارجی منطقهای ایران صورت داده و مولفههای استراتژیک این سیاست را براساس مولفههای جدید و واقعی بهروز کنند.
-
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۶:۱۹
-
۲۰ بازديد
-
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/888319/