سیاستزدایی؛ عامل اصلی کاهش مشارکت
مقالات
بزرگنمايي:
پیام فارس - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
برخلاف آنچه تصور میشد، مشارکت حتی به 50 درصد هم نزدیک نشد. هیچکدام از نامزدها هم نتوانستند بیش از 50 درصد آرا را کسب کنند و حالا جمعه این هفته دور دوم انتخابات نتیجه نهایی انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری را تعیین میکند. با این همه سوال اصلی که در انتخاباتهای گذشته هم مطرح شد هنوز محل توجه است؛ چرا مشارکت افزایش پیدا نکرد؟ پرویز امینی، معتقد است سیاستزدایی که در جامعه اتفاق افتاده منجر به کاهش مشارکت شده است. او همچنین تاکید کرد که هیچکدام از نامزدها به جز آرای ایدئولوژیک و سیاسی خود نتوانستند قشر خاموش جامعه را با خود همراه کنند و به همین دلیل مشارکت افزایش پیدا نکرد. در ادامه متن کامل گفتوگوی پرویز امینی، جامعهشناس با روزنامه «فرهیختگان» درمورد جامعه شناسی آرا در انتخابات هشتم تیرماه را میخوانید.
فکر میکنم برای شروع بهتر است سراغ یکی از مهمترین چالشهایی برویم که این چند روز و خصوصا بعد از اعلام نتایج انتخابات خیلی دربارهاش صحبت شد و آن بحث نظرسنجیهاست. بههرحال نظرسنجیهای متعددی که قبل از انتخابات انجام شده، فضایی ساخته بودند و فارغ از اینکه چه کسی اول، دوم یا سوم میشود، میزان مشارکت محل بحث و نزاع بود. موردی که پیشبینی میشد با واقعیت فاصله فاحشی داشت. برخی کارشناسان عبارت «بیحیثیتی» را برای این مراکز نظرسنجی استفاده کردند. برای شروع بفرمایید چه شد که این اتفاق افتاد؟
وقتی وارد فرآیند انتخابات در سطح ریاستجمهوری میشویم و کل فضای جامعه ایران یعنی مناطق جغرافیایی متفاوت در آن پوشش داده میشوند و تحلیل روشمند در روند انتخابات انجام میدهیم، ناگزیر به توجه به شواهد و واقعیتها هستیم. بخشی از این شواهد و واقعیتها از طریق نظرسنجیها انجام میشوند، یعنی هیچ امکان معتبر دیگری برای درک واقعیتهایی که درون یک فرآیند سیاسی انجام میشود در وسعت و گستره یک جامعه جز توجه و استناد به این نظرسنجیها وجود ندارد. مجموعه نظرسنجیها از آغاز انتخابات یعنی وقتی بخش تبلیغاتی انتخابات آغاز شد، مشارکت حدود 50 درصد را اعلام میکردند. اما وقتی مشارکت حدود 50 درصد باشد باید نشانههایی در فضای اجتماعی هم وجود داشته باشد. تقریبا در بحثهای مختلفی که انجام دادم همواره به این نکته تاکید کردم که انتخابات از دایره بدنه ایدئولوژیک و سیاسی جریانات خارج نشده و هنوز راهی به فضای اجتماعی باز نکرده. ما دادهای به نام نظرسنجیها داشتیم که عددی به ما نشان میداد اما یک واقعیت اجتماعی هم داشتیم که میگفت این دادهها با واقعیت تطبیق نمیکنند ولی ما هیچ راه راستیآزماییای نداشتیم که بتوانیم این واقعیت را نشان دهیم. بنابراین آن چیزی که در مشارکت رخ داد و چیزی که نظرسنجیها پیشبینی کردند فاصله اساسی دارد و از بدترین تخمینها هم پایینتر است، حتی برخی نظرسنجیهایی داشتیم که مثلا مشارکت را تا 60 درصد پیشبینی کرده بود، ولی مشارکت با فاصله کمتر از آن اتفاق افتاد.
قدم اول مساله مشارکت به چالش کشیدن نظرسنجیها بود. فضایی که نخبگان جامعه دارند این است که مشارکت قطعا بالای 50 درصد است اما چیزی که اتفاق افتاد حدود 40 درصد بوده. این تحلیل مشارکت مساله اساسیتری است تا انتخابات.
بله، این چهارمین انتخابات است که با مساله مشارکت و پرابلمایس کردن آن روبهروییم. مشارکت در سطحی اتفاق میافتد که نسبت به گذشته کاهش معناداری دارد. بخشی از علل زیرساختی هستند و معطوف به این انتخابات نیستند. تغییراتی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران رخ داده که آثارش را در انتخابات ایران نشان میدهد. قبل از عید در انتخابات مجلس نشستی برگزار شد که آنجا بحث بر سر تحلیل آرای رایندهندهها بود. سوال شده بود براساس دادههای پژوهشی، ازجمله ارزشها و نگرشهای ایرانیان و نظرسنجیهای انجامشده، چرا افراد رای نمیدهند؟ بنابراین این بحث مسبوق به سابقه است. بخش دیگر علل میانهتری هستند و علل دیگر روساختیترند. در علل زیربنایی و بنیادی، من کاهش مشارکت را ذیل مفهومی تحتعنوان سیاستزدایی توضیح میدهم. جامعه ایران درحال تجربه روندی است به نام سیاستزدایی یعنی سیاست دیگر مثل گذشته در اولویت جامعه نیست یا جذابیتش را از دست داده یا نقطه اتصال جامعه با سیاست دچار اختلال و آسیب شده است. وقتی سیاستزدایی میشود و امر سیاسی اهمیت خود را از دست میدهد، بهتبع آن مشارکت در انتخابات هم بهعنوان متداولترین و فراگیرترین نوع حضور و ظهور سیاسی در شهروندان هم اهمیت و اولویت خود را از دست میدهد.
یک مساله، تغییرات در زیستجهان جامعه ایرانی است که خصوصا در دودهه گذشته خیلی پرشتاب و در دهه 90 با سرعت بالا درحال انجام بود. این تغییر در زیستجهان جامعه ایرانی سازمان هنجاری، ارزشی و نحوه چشمانداز و تعریفش به زندگی خوب را تغییر میدهد. خصوصا در کسانی که متولد دهه 80 هستند و نسبتی با قبل از این روندهای تغییرساز بنیادین در زیستجهان جامعه ایرانی ندارند. به همین دلیل پایینترین سطح مشارکت هم احتمالا در همین افراد وجود دارد. ساخت جامعه ما به لحاظ نهادی و هنجاری و نسبتهای اجتماعی با شدت زیاد درحال مدرنتر شدن است. متناسب با این سطح از مدرن شدن نوع آگاهی و نظام ارزشی و نظام معرفتی تعریف فرد از زندگی خوب، چشماندازش و تعریفش از موفقیت و نسبتش با بخشهای دیگر از جامعه درحال تغییر است. یکی از این مولفهها مساله «فردگرایی» است. به این معنا که مرجعیت غرب خیلی نیرومند میشود. وقتی فردیت قوی میشود، مرجعیتهای اجتماعی ضعیف میشوند و امر سیاسی بهعنوان تبلور فضای عمومی تضعیف میشود و مرجعیت جریانها، گروهها و مجموعههایی که پیشبرنده امر سیاسی هستند، آسیب میبیند. دومین نکته تقویت نگاه اینجهانی در تغییرات زیستجهان است. این به معنای سکولاریسم نیست، بلکه یعنی اهتمام اصلی و کل چشمانداز از زندگی را در همین تجربه دنیایی که در آن هستیم خلاصه کردهاند که قویشدن لذتگرایی بهعنوان سبک زندگی جزء پیامدهای آن است. اینها درواقع سیاست را از اولویت خارج میکنند. سیاست زندگی یا زندگی کردن یا مساله رفاه و لذت بردن از زندگی مساله اصلی و سیاست از اولویت خارج میشود، بنابراین یکی از این روندهای سیاستزدایی تغییر در زیستجهان جامعه ایرانی است که به نظر من بنیادیترین لایه تغییرات اجتماعی در ایران است. نقطه عزیمت در آسیبهای اجتماعی، روابط اجتماعی افراد، تضعیف نیروی عاطفی جامعه، تضعیف نهاد خانواده، بحران در تامین نیازهای جنسی از طریق هنجار قابلقبول اجتماعی و موارد مشابه همینجاست.
مسیر دومی که به سیاستزدایی منجر میشود شکافی است که بین امر اجتماعی و امر سیاسی پدیدار شده است. نگاه قریب به اتفاق جامعه به امر سیاسی، دولت و حکومت و گردانندگان سازوکار حکمرانی، یک نگاه ابزاری است، یعنی از این جهت با سازمان حکمرانی تماس میگیرد تا از طریق آن بتواند نیازهایش را برطرف کند یا بتواند زندگی خود را از آنچه که هست بهتر کند. اگر سیاست چنین پاسخی را به او نداد یا حتی وضعیتش را بدتر کرد این رابطه بین امر سیاسی و اجتماعی به هم میخورد و شکافی ایجاد میشود. جامعه میبیند بعد از انقلاب دائما در انتخابات شرکت کرده و در همه انتخاباتها بهتر شدن اوضاع را وعده و شعارهای بهبود زندگی و حل مسائل را دادهاند و آنها هر انتخابی کنند میان دکترینهای سیاسی و نامزدهای مختلف مجموعا نتوانستهاند اوضاع زندگی را بهتر کنند. بهخصوص در دهه 90 که اوضاع با شدت بیشتری بدتر شد. دهه 90 یک دهه عقبگرد است و از آن بهعنوان دهه از دست رفته یاد میکنند که کافی نیست و باید آن را عقبگرد دانست.
جامعهای که با این وضعیت روبهرو است در واقع روندی نیرومند از سیاستزدایی است و فرد با خودش میگوید دوباره انتخابات و نامزدها و دعوت به مشارکت و وعدههای مشابه وجود دارد؛ اما مساله من چه میشود؟ ناظر به مسالهای که دارد و حلنشدنی است، به ساختار انتخابات و امر سیاسی نگاه میکند و راهگشایی پیدا نمیکند؛ بنابراین این هم سازوکار دیگری در سیاستزدایی است. عنصر سوم تغییر در نظام ارتباطی جامعه است. نظام ارتباطی جامعه نسبت به دو دهه قبل خیلی تغییر کرده، حتی سال 88 که مربوط به 15 سال قبل است و انتخابات بزرگی شکل گرفت، مهمترین ابزار رسانهای غیررسمی جامعه پیامک است. در این 15 سال تغییرات فراوانی در نظام ارتباطی و رسانهای برای هر سطحی از سواد و تحصیلات به وجود آمده که هر نفر را تبدیل به چندین رسانه کرده است. این تغییر در نظام ارتباطی، سیاست را از ظهورش بهعنوان امر عینی و اجتماعی، تبدیل به امر رسانهای کرده است. الان سیاست تبدیل به یک امر رسانهای شده و افراد در توییتر و پیامرسانهای دیگر اکت میکنند. این یعنی سیاست امکان اجتماعی شدن خود را از دست داده. اینکه بسیجگری و تشویق انتخاباتی صورت گیرد و نشاط انتخاباتی و انگیزه حضور سیاسی ایجاد شده و فضا ساخته شود، از انتخابات میگیرد؛ بنابراین این هم یک تغییر اساسی است که در زیرساخت رخ میدهد. اینها به یک معنا مسیر سیاستزدایی را پیگیری میکنند. در لایههای میانی هم نکتههایی وجود دارد. 1. دستکم تضعیف و مرجعیتزدایی از گروههای سیاسی. قبلا گروههای سیاسی نهاد سیاست را پیش میبردند و امر سیاسی را تنظیم میکردند و فراخوانهای اجتماعی میدادند و محیط اجتماعی و سیاسی میساختند؛ اما بهتدریج که جلو آمدیم به دلایل مختلف جریان سیاسی که سازنده امر سیاسی و انتخاباتی باشد، نداریم یعنی گروههای سیاسی مرجعیت خود را ازدست دادهاند. بعید میدانم کاندیداهایی که در انتخابات شرکت کردند، از مسیر یک گروه سیاسی آمده باشند. بلکه شخصی و فردی وارد آن شدهاند. لایههای میانی تنظیمکننده امر سیاسی و پیشبرنده و تعریفکننده مشارکت سیاسی هم از دست رفت. 2. سیاست تحریم. سیاستهای تحریم انتخابات که از گذشته یعنی چند دوره قبل انجام شده، خودش یک محیط ساختاری ساخته است. مخصوصا گروهی که در این انتخابات با همه توشه و توان هم آمده بودند، نتوانستند تاثیری در این مشارکت ایجاد کنند؛ چراکه بخشی از بدنه خود را در خط تحریم برده بودند و دیگر نمیتوانستند آنها را برگردانند.
درمورد لایههای رویی باید به شکل برگزاری انتخابات بپردازیم که در اینجا نوع کنش شورای نگهبان، نوع برنامهسازی در تلویزیون که با الگوهای قدیمی انجام شد و کاندیداهایی که در انتخابات حاضر بودند، واجد آن جذابیتها و کاراکتر سیاسی و پیشبرنده امر سیاسی نبودند و در این دوره از انتخابات نامزدهایی حاضر بودند که از متوسط انتخاباتهای گذشته ما پایینتر بودند و حتی توان یک اکت سیاسی نیرومند در آنها وجود نداشت.
مساله دیگر در این است که رقابتهای سیاسی به حد کافی، چه به معنای تکثر نامزدها و چه ظهور در فضای سیاسی اتفاقی نیفتاد. پنج مناظره برگزار شد که بیشترین امکان ظهور رقابتهای سیاسی و تنازع بین دیدگاهها باید آنجا شکل میگرفت که واقعا انجام نشد. نکته دیگر این است که مسیر فرآیند انتخابات و نحوه ظهور و بروز سیاسی در نامزدها منجر به شکلگیری «آن انتخاباتی» و آن نقطه تعیینکننده در انتخابات نشد که بتواند فضا را بسازد. در مجموع میتوانم این عوامل زیرساختی، میانی و روساختی را برای توصیف و تحلیل مشارکت 40 درصدی بگویم.
مشارکت متعارف و آنچه در دنیا تجربه میشود حدود 60 درصد است. یعنی حدود 15 تا 20 درصد کاهش مشارکت داریم. ما باید عدد را بفهمیم. اگر در همین انتخابات مشارکت به 50 درصد و یک رای میرسید مثلا تحلیلهای دیگری انجام میشد، درحالیکه این غلط است. آن 10 درصد نمیتواند تحلیل شما از بنیادهای اجتماعی را تغییر دهد. مشارکت حدود 60 درصد بوده و حالا به 40 درصد رسیده است. این فاصله 20 درصدی معنادار است. مثلا در مقایسه با انتخابات 1400 که رقابت هم کمتر بود و مشارکت حدود 49 درصد بد، و امسال ما 9 درصد کاهش داشتیم. این مهم است. وقتی مشارکت را به درصد بیان میکنیم آن یک درصد چندان خود واقعیاش را نشان نمیدهد. وقتی واجدین شرایط نزدیک به 61 میلیون نفرند، هر یک درصد حدود 610 هزار نفر است. یعنی هر یک درصد مساوی با 6 استادیوم آزادی پر از جمعیت است. بنابراین این مساله که 60 درصد مردم نیامدند و قهر کردند، وجود ندارد. مگر قبلا مشارکت صددرصد بوده و اصلا مشارکت در دنیا صددرصد است؟ فاصلهای که الان وجود دارد همان 20 درصد است. این روند مهم است مشارکتی که الان روی عدد 40 در چهار انتخابات ثابت است، نشان میدهد تغییراتی در جامعه رخ میدهد و بهتدریج آثارش را در مشارکت سیاسی نمایان میکند.
اگر بخواهیم در تحلیلی که اشاره کردید، بررسی جزئیتری داشته باشیم و بگوییم در گروههای سنی مختلف، دغدغهها چه تفاوتهایی دارند و چه چیزهایی مانع از حضور یک گروه سنی در انتخابات شده و منجر میشوند سیاست در یک گروه سنی اولویت نداشته باشد یا برای یک گروه سنی مهم باشد، سوالی که مطرح است این است که حضور در انتخابات در میان کدامیک از گروههای سنی جذابتر است و برای کدام گروه، مشارکت مهم نیست؟
در این مشارکت سیاسی که داشتیم، هسته اصلی اغلب مشارکتکنندگان، بدنه ایدئولوژیک و سیاسی جریانات هستند. هنوز سیاست برایشان موضوعیت و اولویت دارد. جریان سیاسی که ما داریم، یک بافت ایدئولوژیک و یک بافت سیاسی دارد و هرکدام در بدترین حالت 10درصد، در بهترین حالت 20 درصد و در شرایط میانه نزدیک 15 درصد، رای از پایگاه تثبیتشده دارند که وقتی واجدان مشارکت را از 61 میلیون حساب میکنیم، حدود 10، 12 میلیون میشوند. الان وقتی به آرای آقایان پزشکیان، جلیلی و بخشی از آرای آقای قالیباف نگاه میکنیم، بخش اصلی مشارکتکننده در انتخابات همان بدنه ایدئولوژیک و سیاسی هستند که هنوز سیاست برایشان موضوعیت و اولویت دارد. انتخابات نتوانسته فراتر از این بدنه ایدئولوژیک وارد بدنه اجتماعی و تودهای شود. بحثی که مطرح میشد این بود که اگر مشارکت 40 درصد شود، جلیلی رای میآورد، 50 درصد شود، قالیباف رای میآورد، 60 درصد شود، پزشکیان رای میآورد. اینها حرفهای بدون استناد بود. برای اینکه در مشارکت 40 درصدی در این وضعیت اغلب مشارکتکنندگان همان بدنه ایدئولوژیک و سیاسی هستند و وقتی هرکدام 10، 15 درصد از بدنهشان را بیاورند، مشارکت 40 درصد میشود. پس معنا ندارد که بگوییم 40 درصد جلیلی رای میآورد. حالا بخشی از آرا بین بدنه ایدئولوژیک وجود دارد اما آقای پزشکیان تنها نامزد اصلاحطلبان بوده و انحصار آن پایگاه را جمع کرده اما عدد اینها تقریبا به هم نزدیک است، بنابراین نتوانست فراتر از بدنه ایدئولوژیک مشارکت چندانی در جامعه بسازد و این از آن مساله سیاستزدایی که در گذشته اشاره کردم شواهد جدی را در اختیار قرار میدهد که سیاستزادیی به شکل پرقدرتی در جامعه در جریان است و سیاست تنها موضوع گروهها و بخشهایی از جامعه است که به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی که تحتتاثیر آن فضای اجتماعی قرار نمیگیرند، موضوعیت دارد.
موضوعیت داشتن رای در این بدنه در تقسیمبندیهای سنی به چه شکلی است؟
وقتی در تغییرات زیستجهان بحث کردم، بیشترین سیاستزدایی یا غیراهمیت داشتن امر سیاسی در نسل جوان اتفاق میافتد. الان اگر شما آمار را نگاه کنید، کمترین مشارکت سیاسی در سنینی که در دهه 80 متولد شدند، اتفاق افتاده، چون بیشترین تغییرات در زیستجهان با آن عناصری که گفتم در این نسل اتفاق میافتد. بخشهایی از جامعه که سیاست در اولویتشان نیست، به این خاطر است که از سیاست انتظار حلوفصل مسائلشان را دارند. آنها هم جزء کسانی هستند که مشارکتشان در انتخابات کاهش پیدا کرده، برای مثال در همکاری با یک نظرسنجی در سال 1401 بودم و برای اینکه نظرسنجی دقیق شود، تمرکز گروههایی را از نظر جنسی و سنی تعریف کردیم؛ 15 تا 18 سال، 18 تا 35 سال و 35 سال به بالا، زنان و مردان در 6 گروه که وارد گفتوگو میشدند. آنجا روشن بود که افراد بالای 35 سال، کسانی که زیر بار فشار زندگی بودند و مسئولیت اداره زندگی را داشتند، زبان رادیکالی داشتند ولی سیاست همچنان برایشان موضوعیت داشت. در آنها امید به اینکه با سیاست مسائلشان حل شود، کاهش پیدا کرده بود. در سنین 15 تا 18 سیاست اصلا موضوع مورد علاقه و مورد اهمیتشان نبود. مسیری که میرویم این است که سیاستزدایی پرقدرت اتفاق میافتد، مشکلی که در مورد کاهش مشارکت داشتیم نسبت به گذشته دو تغییر هم دارد؛ 1. ما درباره تحریم مشارکت در انتخابات منازعه سیاسی سنگین نداریم، این اولین انتخابات در سه انتخابات گذشته است که این منازعه مشارکت و تحریم، منازعه اصلی انتخابات نیست، 2. بخشی از نیروهای سیاسی که به شکلی برخوردشان با انتخابات سرد بود و در انتخابات اسفند گفتند ما رای نمیدهیم، آنها هم با همه توان آمدند. همه نمادها و ظرفیتهای سیاسی مثل آقایان ظریف، خاتمی و کروبی را به صحنه آوردند. آنها هم آمدند، منازعه مشارکت تحریم هم نیست اما مشارکت روی 40 درصد است، معنایش این است که آبشخور کاهش مشارکت در روندهای سیاستزدایی در جامعه ایران درحال شکلگیری است و آن روندها، سطحی و فرمی نیست که با تغییر محیط سیاست بتوان آنها را حلوفصل کرد.
برای طبقهای که در حال حاضر سیاست برای آنان موضوعیت ندارد، چه سازوکارهایی را میشود پیش گرفت؟ شعار و وعده آزادی میتواند آن فرد را پای صندوق بیاورد؟
چیزی که الان تعیینکننده است و میتواند در فرآیندهای بنیادینی که گفتم، مقداری اثر بگذارد اصلاح و بهبود حکمرانی است. حکمرانی باید به نیاز عمومی همه سازمانهای حکمرانی جواب بدهد و آن نیاز کارآمدی است. باید نشان دهد از سازوکارها، فرآیندها، ابزارها و ظرفیتهایی برخوردار است که نتیجه را حاصل میکند، یعنی درنهایت برگزاری انتخابات و تغییر و تحول سازوکارها، آدمها جابهجا میشوند و قوانین تغییر پیدا میکنند، باید نتیجه پیش چشم جامعه باشد. اینکه به لحاظ اقتصادی وضع او بهتر شده؟ فرصتهای برابر به دست آورده؟ در بهداشت و درمان وضعش بهتر است؟ در آموزش دسترسی عادلانهتر است؟ در کیفیت درآمد اقتصادی وضعش بهتر است؟ در به درآمدن از فقر امکاناتش بیشتر است، الان این را احساس نمیکند و برایش شکل نگرفته است. آمارهایی که میدهند این است که بخشی از کسانی که فقر را تجربه میکنند شاغلند. پیش از این میگفتند اگر به کسی شغل بدهیم و اصطلاحا میگفتند ماهی گیری یاد بدهیم یا ماهی بدهیم و شغلی برای او دستوپا کنیم توانمند میشود. الان وضع اقتصادی به شکلی است که آنهایی هم که شاغلند، بخشی از فقرا هستند، 30 درصد از جامعه در دهه 90 فقر مطلق را تجربه کردند و سهبرابری شد، سطح رفاه عمومی فقط در دهه 90 بیش از 35 درصد کاهش پیدا کرد. تورمهای بالای 40 درصد در 5، 6 سال متوالی، درحالیکه شاید بیش از سهچهارم کشورها، تورمهای یکرقمی دارند و شما 5، 6 سال تورمهای بالای 40 درصد دارید. حالا در خوراکیهایی که نیازهای روزمرهاند، عدد خیلی بالاتر است. باید بتواند به این مساله پاسخ دهد، مشکل ما این است که کاندیداهایی که در انتخابات آمدند، نمیتوانستند چنین اطمینانی به جامعه بدهند که ما توانایی حل مساله داریم و میتوانیم اوضاع را بهتر کنیم.
در مورد قالیباف در فضای عمومی، تصور این بود که وی رای بیشتری داشته باشد.
استنادها به نظرسنجی بود و نظرسنجیها نشان دادند چندان قابل استناد نبودند، اما به لحاظ اجتماعی، منطقی وجود دارد، آرا به ایدئولوژیک و سیاسی تقسیم میشود. بعد از آن آرای اجتماعی که گاهی طبقاتی است یعنی فرد از موضع طبقاتی و موضع مرکز پیرامون وارد فرآیند انتخابات میشود. زاویه نگاهش از حوزه مرکز شهر به جنوب شهر، شهر بزرگ به شهر کوچک یا از محیط مرکز و توده است، اینها رایهای اجتماعی است. کسی میتواند رایهای اجتماعی را ببرد که اولا آرای ایدئولوژیک و سیاسی را داشته باشد، هیچکس در انتخاباتهای ریاستجمهوری در ایران پیروز انتخابات نشده است مگر اینکه در نگاه اول آرای ایدئولوژیک و سیاسی را داشته باشد. آقای قالیباف کاندیدایی است که از سال 84 تا الان نامزد انتخابات بوده و همیشه در کسب آرای ایدئولوژیک و سیاسی دچار مشکل بوده است، چون در زمینه انتخاباتی که او حاضر بوده، نامزد دیگری وجود داشته که بیش از او توانایی جذب آرای ایدئولوژیک و سیاسی را داشته است و چون آقای قالیباف نمیتوانسته این آرا را جذب کند، همیشه در فرآیند انتخابات ناموفق بوده است. در این انتخابات هم همین اتفاق افتاد، برای مثال در انتخابات 84 احمدینژاد، در 92 جلیلی و در 96 آقای رئیسی این آرای ایدئولوژیک را از او گرفتند. همین حکم برای جلیلی هم هست او در 1400 چون از گرفتن آرای ایدئولوژیک و سیاسی ناتوان بود و آقای رئیسی به شکل قاطع و یکپارچه این آرا را گرفته بود، او هم از فرآیند انتخابات کنار رفت. الان آرایی که آقای جلیلی دارد معطوف به عمل و کنش سیاسی او نیست بلکه معطوف به یک پایگاه سیاسی و ایدئولوژیکی است که در هر انتخاباتی براساس تربیت سیاسی که در این دههها و ادراکی که از امر سیاسی پیدا کرده، براساس ایماژ و تصویر، ایدهآل و ایدئولوژیکشان رای میدهند. بر این اساس آقای قالیباف در این انتخابات پیشاپیش ظرفیت موفقیت نداشت برای اینکه نمیتوانست آرای ایدئولوژیک را به شکل حداکثری تصاحب کند. آرای آقای پزشکیان هم آرای ایدئولوژیک و سیاسی است که جریان اصلاحات بسیج کرد و در خود آقای پزشکیان هیچ کنش و عمل سیاسی و گفتار درخشان و نمود مشخصی وجود نداشت. آقای پزشکیان نامزدی بود که آن بدنه ایدئولوژیک را برای او بسیج کردند، نه اینکه آقای پزشکیان در خود خاصیت یا توانایی دید که بتواند چنین بسیج اجتماعیای را ایجاد کند. در واقع انتخابات در همان پایگاه اجتماعی و سیاسی است که نگاه نمیکند توانایی آقای جلیلی یا آقای پزشکیان چقدر است، چقدر کنش سیاسی دارند، انتخابشان از قبل تثبیت شده است و بیشتر فضای اجتماعی و سیاسی هم توسط اینها ساخته میشود، ولی الان با آن تغییرات ارتباطی که اشاره کردم سیاست امر رسانهای شده که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی جریان دارد، این بدنه ایدئولوژیک حتی نمیتواند ظهور اجتماعی کند و در توییتر، فرد کنش انتخاباتی اجتماعی انجام میدهد و با این تصور که او نماینده و نمودار جامعه است، تعبیری میکند که با واقعیت سنخیتی ندارد.
پیشبینی شما در مورد مرحله دوم انتخابات چیست؟ نامزدها میتوانند خارج از فضای ایدئولوژیک سیاسی جذب رای داشته باشند؟
خیلی سخت است که مشارکت سیاسی از آنچه هست فراتر رود، اما احتمال کاهش آن بیشتر است؛ در انتخابات 84 که با فضای جامعه ایران در 1403 به کلی متفاوت است، آقای هاشمی و احمدینژاد دونامزدیاند که در مرحله دوم قرار دارند که مظهر تضادهای بسیار پرقدرت هستند، نه تضادهای تصنعی. وقتی اینها وارد انتخابات شدند، مشارکت از مرحله اول 67 درصد به 52 درصد در مرحله دوم رسید و کاهش پیدا کرد، حتی با این حد از تضاد که وجود داشت و جامعه ایران در مسیر سیاستزدایی که الان وجود دارد، قرار نداشت. بنابراین دوکاندیدا هم خیلی قابلیتهای سیاسی آنچنانی و هم ظرفیتهای اجتماعی فراتر از پایگاه ایدئولوژیک ندارند و اصلا انرژی انتخابات در مرحله اول، صرف شده است و احیای این انرژی و حرکت دادن دوباره آن در مرحله دوم، کار سختی است.
مناظرات و فضای تبلیغی میتواند به حرکت این انرژی کمک کند؟
بعید میدانم اینها بتواند چندان تاثیر جدی داشته باشد. البته میدانید عدد بینندگان مناظرات چندان بالا نیست. خود این مرجعیتزدایی که از رسانه اتفاق افتاده یک عنصر کاهشدهنده مشارکت است. الان فکر نمیکنم کار زیادی از تلویزیون بربیاید و بتواند مرجعیتی ایجاد کند.
درباره گزینه معقول انتخابات میتوان پیشبینی داشت؟
آقای جلیلی برای حفظ آرای خود و بخشی که برای آقای قالیباف است، دشواری کمتری دارد؛ چراکه یک بدنه ایدئولوژیک و سیاسی یکپارچهای است که اگر هر هفته انتخابات برگزار شود هم شرکت میکند، اما آقای پزشکیان کار سختتری دارد. به این خاطر که آن بدنه ایدئولوژیک و سیاسی که حول پزشکیان شکل میگیرد دو دیدگاه و یک شکاف دارد، درحالیکه در این بدنه وجود ندارد. آن هم شکاف تحریم مشارکت است. آنها دو دیدگاه دارند. خاطرتان هست در انتخابات مجلس قبل وقتی بیانیه روزنهگشایان منتشر شد بخش اکثریت آن جریان با این حرف مخالفت کردند، در این انتخابات، آن بخش عدم مشارکت ساکت بود و بروزی نداشت و بخشی که طرفدار مشارکت بود، گستردهتر شده بود و انتخابات را هم آنها پیگیری میکردند و فرض داشتند که مشارکت بالای 50 است و عدم مشارکت کار نمیکند. الان آنها یک زمینه دارند که با یک مشارکت کم مواجه هستند و در این دوگانه آن بخش مقداری جدیتر میشود. بنابراین آقای پزشکیان اگر برای آرایی که تا اینجا به دست آورده، بخواهد بسیج اجتماعی ایجاد کند، کار دشوارتری از آقای جلیلی دارد. در مورد دونامزدی که در این مرحله رقابت حضور دارند، آرای ایجابی یا ظرفیت کار ایجابیشان خیلی کم است، هر دو بهسمت «نه» میروند؛ بهخاطر نه به فلانی به من رای بدهید، مخصوصا آقای پزشکیان که صحبتهایشان را شروع کردند. اینها قدیمی و خیلی کلیشهای است و برای مرحوم آقای هاشمی هم در 84 جواب نداد. معنای آن این است که کمپینهای انتخاباتی در این انتخابات فاقد ابتکار عمل بودند، فاقد نوآوری بودند و وجه ایجابی نداشتند و سراغ وجه سلبی و ایجاد تنفر از طرف مقابل رفتند. اینها راه را برای ورود به فضای اجتماعی بازنخواهد کرد.
![]()
-
دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۵:۳۴
-
۱۵ بازديد
-
![](/images/komen.png)
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/826566/