پیام فارس - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
دور تازهای از مذاکرات میان ایران و آمریکا به صورت غیرمستقیم و با میانجیگری عمان در مسقط برگزار شد. این مذاکرات با حضور عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران و استیو ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا صورت گرفت. با توجه به تحولات و مواضع دو طرف، این گفتوگوها اگرچه مثبت توصیف شدهاند؛ اما ابهاماتی درباره زمان، راستیآزمایی و موضوعات فنی همچنان پابرجاست.
بازار
![]()
عقبنشینی نسبی آمریکا؟
بر اساس آنچه از گفتوگوها منتشر شده، آمریکا حاضر شده غنیسازی 3.5 درصدی ایران را بپذیرد؛ این یک تغییر محسوب میشود، زیرا در گذشته تهدیداتی از سوی مقامات آمریکایی مطرح بود که خواهان توقف کامل غنیسازی یا حتی اقدام نظامی بودند.
این عقبنشینی نسبی ممکن است نشاندهنده تمایل آمریکا به دستیابی به توافقی میانه باشد؛ بهویژه در شرایطی که ترامپ خود به پیچیدگی موضوع اذعان کرده است.
راستیآزمایی، زمان و اعتمادسازی
اگرچه بخشهایی از توافق محتمل به نظر میرسد؛ اما چالشهای اصلی هنوز باقی است.
از یک سو آمریکا خواهان اطمینان از اجرای دقیق تعهدات ایران است. از سوی دیگر ایران اعتمادی به آمریکا ندارد.
ترامپ با اشاره به فاصله یکهفتهای بین جلسات گفته است: «ایران ما را سر میدواند.» از این موضع میتوان استنباط کرد که آمریکا نگران وقتکشی از سوی تهران است و شاید به دنبال یک روند فشردهتر و سریعتر باشد.
از موضعگیریهای فعلی پیداست که موضوع موشکی ایران در مذاکرات فعلی جایگاهی ندارد؛ این نشان میدهد که یکی از خطوط قرمز ایران (یعنی عدم ورود به مباحث دفاعی) فعلا از سوی واشنگتن پذیرفته شده است. این را میتوان یک پیروزی نسبی برای دیپلماسی ایران تلقی کرد.
تحلیل رفتار ترامپ
ترامپ از یکسو مذاکرات را «مثبت» میخواند و از سوی دیگر ایران را به «وقتکشی» متهم میکند. این تناقض در سخنان او، بازتابدهنده دو نکته مهم است.
نخست، وجود فشار داخلی بر دولت آمریکا برای رسیدن به نتیجه سریع و دوم، تلاش برای حفظ ابزار فشار در میز مذاکره. او با مطرح کردن احتمال اقدام نظامی و همزمان صحبت از تمایل به توافق، در حال استفاده همزمان از «چماق و هویج» است.
نقش عمان و میانجیگری فعال
نقش عمان بهعنوان میانجیگر قابل اعتماد بین ایران و آمریکا بار دیگر برجسته شده است. میزبانی توسط سید بدر البوسعیدی، وزیر خارجه عمان و قدردانی رسمی آمریکا از عمان نشان میدهد که این کشور در حال ایفا کردن یک نقش کلیدی در حفظ کانالهای ارتباطی و جلوگیری از تنشهای بیشتر است.
موضع جامعه جهانی و آژانس
همزمان با این مذاکرات، گزارشهایی از آژانس بینالمللی انرژی اتمی منتشر شده که حاکی از آن است که ایران دارای ذخایری است که از نظر فنی امکان ساخت چندین بمب هستهای را فراهم میکند. این در حالی است که ایران بارها بر صلحآمیز بودن برنامه خود تأکید کرده است.
چرا ایران وارد مذاکرات شد؟
آنچه در ادامه بهعنوان مبنای پذیرش مذاکرات تشریح میشود ناظر به تحولات گذشته است و منافاتی با بدبینی به آمریکا ندارد چه اینکه بر مبنای عملیات روانی جدید، آمریکاییها تلاش میکنند از نتایج مذاکرات مثبت نمایی داشته باشند که علت آن شرطیسازی جامعه و اقتصاد ایران به نتایج مذاکرات است تا پس از یک دوره زمانی مؤلفههای حکمرانی جمهوری اسلامی ایران را منطبق بر خواست خود و مبتنی بر دستکاری در نتایج مذاکرات، دچار تنش کنند؛ اما بههرحال تاکنون منطق پذیرش مذاکرات به نحو زیر قابل درک است. پیش از ذکر مسأله اصلی لازم است به سه نکته توجه جدی کرد.
نکته اول اینکه سرعت تحولات بسیار بالا است. از زمانی که آقای عراقچی پیامی به واسط ایران و آمریکا دادند که ایران با مذاکرات غیرمستقیم موافقت کرد تا اعلام رسانهای آن توسط ترامپ چند ساعت نیز نگذشت یا حتی از لحظهای که ایران پذیرفت با آمریکاییها مذاکره کند تا شروع اولین دور مذاکرات در عمان کمتر از یک هفته فرصت برای هماهنگیها و تدوین چارچوبهای اولیه وجود داشت. این سرعت بالا، فرصت تحلیل و ارائه اخبار را از مقامات و منابع خبری گرفت.
نکته بعدی اینکه پیچیدگی تحولات نیز نسبت به دفعات قبل بسیار بالاتر است. مؤلفههایی که دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با آن مواجه است نسبت به دوره مذاکراتی برجام یا قبلتر بسیار متعددتر شده است. امروز وضعیت منطقه و تحولات جهانی و همینطور نسبتیابی قدرتهای بزرگ جهان با یکدیگر و... به پیچیدگی مسأله اضافه کرده است.
البته این شرایط فرصتهای جدیدی نیز برای ایران خلق کرده است که بهرهبرداری از آنها نیازمند هوشمندی و ذکاوت در فکر و عمل است.
درک این پیچیدگیها نیز زمانبر است و نمیتوان به سهولت ابعاد مختلف مسأله را تشریح کرد. حتما این روندها توسط نهادهای مسئول به مرور تبیین خواهد شد.
نکته سوم هم این است که مذاکراتی که انجام شد با هماهنگی کامل در تمام سطوح جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. نمیتوان تصور کرد که از صداوسیما گرفته تا وزارت خارجه، رسانههای رسمی و مقامات دولتی و... مسیری را طی کرده باشند و این مسیر بدون هماهنگیهای کامل انجام شده باشد. در این مسیر تمام مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی ایران بر اساس وظایف و اختیارات خود مسئولیت دارند و باید نسبت به وظایف خود متعهدانه رفتار کنند.
با این سه مقدمه سراغ تحلیل تغییر موضع ایران برویم. ایران چرا از نفی قاطع به مذاکرات عمان رسید؟ پاسخ را باید در تغییر شرایط جستوجو کرد. به عبارت دقیقتر باید دید کدام مؤلفههای مهم تغییر اساسی کرد که جمهوری اسلامی ایران علیرغم مواضع پیشین خود سراغ مذاکره رفت. شرایط فعلی حاکم بر روابط ایران و آمریکا حاکی از تغییر دو مؤلفه اصلی و یک مؤلفه کلان نسبت به وضعیت پیشین است.
اولین مسألهای که وضعیت را نسبت به قبل تغییر داد نامه ترامپ به رهبر انقلاب بود.
دفتر رهبر انقلاب با انتشار یک متن در خصوص این نامه نوشت: «ماجرا از جایی متفاوت شد که ترامپ در نامه خود، بهنوعی از مواضع پیشین خود عقبنشینی کرده و نسبت به محدودشدن مذاکرات به موضوع هستهای چراغ سبز نشان داد.» پیش از این نامه تمام مواضع و سخنرانیهای مقامات آمریکا نشان میداد آنها سعی دارند ایران را وادار به مذاکره درباره موضوعات منطقهای، موشکی و هستهای کنند. درحالیکه ابتکار عملهایی که طی این چند وقت اخیر از سوی ایران انجام شد طرف مقابل را مجاب کرد که از موضع خود عقبنشینی کرده و به صرف موضوع هستهای اکتفا کنند.
شاید موضع غیرشرافتمندانه بودن مذاکره با آمریکا را بتوان اینجا درک کرد. یعنی اگر ایران در شرایط فعلی منطقه (یمن، غزه، لبنان و...) بر سر میز مذاکره با آمریکا نشسته بود و درباره سرنوشت آنها میخواست مذاکره کند واقعا اقدام شرافتمندانهای به نظر نمیرسید یا اگر ایران میخواست درباره قدرت موشکی خود با آمریکاییها مذاکره کند چندان هوشمندانه و عاقلانه به نظر نمیرسید. لذا محدودشدن موضوع مذاکره به مسأله هستهای که پیش از این نیز ایران بارها در این خصوص مذاکره کرده بود قابل درک است.
ترامپ چند روز قبل از آنکه نامه خود را ارسال کند، خبر ارسال آن را رسانهای کرد. رهبر انقلاب اولین موضعی که اتخاذ کردند اینگونه بود: «رئیسجمهور آمریکا میگوید ما آماده هستیم با ایران مذاکره کنیم و به مذاکره دعوت [میکند] و ادعا میکند که نامهای فرستاده - که البته به ما نرسیده؛ یعنی به من نرسیده - به نظر من این فریب افکار عمومی دنیا است؛ این معنایش آن است که ما اهل مذاکرهایم، میخواهیم مذاکره کنیم، صلح کنیم، دعوا نباشد، ایران حاضر به مذاکره نیست.» فریب افکار عمومی یک اقدام جدی و چندوجهی است. پیچیدگی ابعاد این موضوع ممکن است هنوز بهطور کامل روشن نباشد و ایران باید به سرعت اقدام لازم را برای مقابله با آن انجام میداد.
کلان موضوعی نیز که فضای عمومی را تغییر داد روند عقبنشینیهای مکرر آمریکا در قبال ایران بود. ایران توانست هم موضوع مذاکرات را محدود، هم محل مذاکرات را تعیین، هم فرم مذاکرات یعنی غیرمستقیم بودن مذاکرات را تعیین کند و بهنوعی عدم اعتماد خود به طرف آمریکایی را نشان دهد. جمهوری اسلامی ایران در نهایت با فشار دیپلماتیک خود نیز توانست رژیم صهیونیستی را هم توسط آمریکا کنترل کند. این تحولات چیزی نیست که بتوان به راحتی از آنها عبور کرد. کافی بود یک مورد از این موضوعات به نفع طرف آمریکایی به سرانجام برسد تا طرف مقابل پروپاگاندای رسانهای خود را به راه بیندازد و بر طبل پیروزی بکوبد. منطق حکمرانی جمهوری اسلامی ایران بر اساس شرایط روز دقیق تعیین میشود و فهم ماجرا بر اساس یک روند قابل درک است.
مذاکره مستقیم یا غیرمستقیم؛ چه فرقی دارد؟
وقتی ترامپ به ایران نامه نوشت و دو مسیر پیش روی ایران گذاشت (جنگ یا مذاکره) هیچ وقت تصور نمیکرد ایران راه سوم را انتخاب کند. ترامپ به ظن خود تصور میکرد هر انتخابی که ایران داشته باشد به ضرر ایران تمام خواهد شد. اگر ایران مذاکره را میپذیرفت عملا گزاره ترس ایران تثبیت میشد و مناسبات منطقهای و محور مقاومت نسبت به ایران تغییر میکرد و اگر جنگ را انتخاب میکرد (هرچند جنگی شکل نمیگرفت) فشار افکار عمومی داخل ایران علیه حاکمیت افزایش پیدا میکرد و رویکرد فتنه داخلی با شدت بالاتر جلو میرفت. ایران هوشمندانه با طرح مسأله مذاکره غیرمستقیم هر دو ابزار را از دست آمریکاییها گرفت تا هم بتواند ابزارهای قدرت نرم و سخت خود را حفظ کند، هم پیام داخلی و خارجی صادر کند که اهل گفتوگو است و هم روند سازماندهی فتنه داخلی مبتنی بر القای فضای جنگی در داخل را خنثی کند.
ترامپ تصور نمیکرد ایران بتواند از زمین بازی طراحی شده آمریکا خارج شود و بازی جدیدی را طراحی کند.
بسیاری از غربگراهای داخلی هم از شرایط پیش آمده دچار این نگرانی شدند که تمام زور و تهدیدها نهایتا منجر به عقبنشینی آمریکاییها شد و هیچ اقدامی در میدان صورت نگرفت. ترامپ در شرایط فعلی مجبور است برای حفظ ظاهر هم که شده تصویرسازی جدیدی در صحنه جهانی ایجاد کند که در آن تصویر ایران مجبور به پذیرش مذاکرات مستقیم شده و قدرت آمریکاییها علیه ایران جواب داده است!
اولا باید توجه کرد مناقشات ایران و آمریکا اساسی است و مسائل بنیادین میان دو کشور وجود دارد؛ اما در موضوعات و مصادیق مشخص همیشه در ادوار مختلف امکان گفتوگوهای غیرمستقیم وجود داشته است.
دوما مبنای غیرمستقیم بودن مذاکرات نیز از همین مناقشات بنیادین نشأت میگیرد و ایران با غیرمستقیم کردن مذاکرات یک پیام دیپلماتیک صادر کرد و نشان داد اعتمادی به آمریکاییها وجود ندارد؛ اما همچنان ایران اجازه نخواهد داد وجهه جهانی و داخلی ضد مذاکره از ایران ساخته شود. اساسا هدف آمریکاییها از مذاکره خود مذاکره است. یعنی بنا نیست نتیجه مشخصی از مذاکرات حاصل شود و صرف اینکه نمایندگان دو کشور دور یک میز بنشینند میتواند برای آمریکاییها یک برد دیپلماتیک تلقی شود. ایران در گام اول باید بتواند هدف آمریکاییها از ضدمذاکره خواندن ایرانیها را خنثی کند و پس از آن مشت آمریکاییها را از قصد و هدفشان برای شکل دادن یک میز مذاکره دوجانبه باز کند.
سوما صحنه مذاکرات، برد جهانی و بینالمللی خواهد داشت. مخاطب این دور از مذاکرات غیرمستقیم تمام جهان خواهند بود و ناظران جهانی بعد از مذاکرات میتوانند قضاوت دقیقی از میزان قابل اعتماد بودن آمریکاییها داشته باشند. اینجا آوردگاه مهمی برای دیپلماتهای دو کشور خواهد بود. واقعیت صحنه بینالملل نیز حاکی از سرعت بسیار بالای تحولات و پیچیدگی بینظیر شرایط پیش آمده است. در چنین شرایطی تفکر هوشمندانه و مدیریت راهبردی نیز باید مطابق با تحولات جدید اقدامات مبتکرانه و جدیدی را در پیش گیرد.
بازی چندوجهی در مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا
با آغاز دور جدید مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا، منطقه وارد مرحله حساسی شده و بازیگران مختلفی در مقابل جمهوری اسلامی ایران نقشآفرینی میکنند.
تحولات پیش از مذاکرات به نحوی در حال پیشروی است که هر یک از طرفین تلاش دارند قواعد مورد نظر خود را بر روند مذاکرات تحمیل کنند. جمهوری اسلامی ایران با رویکردی هوشمندانه، بر مذاکره غیرمستقیم و حفظ چارچوبهای تعیین شده خود تأکید دارد، درحالیکه آمریکا و متحدانش با ابزارهای مختلف در پی تغییر این معادله هستند.
تحلیلگران سه جریان اصلی را در مقابل ایران شناسایی کردهاند که هر یک با ابزارهای متفاوت سعی در تأثیرگذاری بر روند مذاکرات دارند.
آمریکا و رژیم صهیونیستی به صورت هماهنگ تلاش میکنند مذاکرات غیرمستقیم را به مذاکرات مستقیم تبدیل کنند. این جریان با استفاده از تهدیدات نظامی (مانند ادعاهای اخیر درباره حمله به تأسیسات هستهای ایران) سعی در ایجاد فضای روانی علیه ایران دارد. بااینحال، تجارب گذشته (مانند عملیات عینالاسد، جنگ نفتکشها و وعدههای صادق 1 و 2) نشان میدهد که این تهدیدات بیشتر جنبه روانی دارد تا عملیاتی.
گروههای ضدانقلاب داخلی و خارجی (از جمله رسانههای وابسته به سلطنتطلبان) با هماهنگی کامل با آمریکا و رژیم صهیونیستی، محور فعالیت خود را بر تهدید نظامی و تضعیف روحیه ملی متمرکز کردهاند. مصاحبه اخیر رضا پهلوی با فاکس نیوز و استفاده از عبارت «کور کردن چشم اختاپوس» نشاندهنده همکاری آشکار این جریان با دشمنان ایران است. افشای همکاری این گروهها با موساد در شبکه CNN نیز تأیید دیگری بر وابستگی کامل آنها به بیگانگان است.
برخی غربگرایان داخلی با انتشار ادعاهای غیرواقعی مانند «توهم قدرت ایران» یا «کهنه و وارداتی بودن صنعت هستهای» سعی در تضعیف موضع ایران در مذاکرات دارند و تلاش میکنند هم موضع مذاکره مستقیم آمریکاییها را تقویت کنند و هم مقامات ایرانی را وادار به پذیرش نظرات آمریکاییها در متن مذاکره کنند. سوال اساسی اینجاست که اگر فناوری هستهای ایران بیارزش است، چرا آمریکا و متحدانش اینهمه تلاش برای نابودی آن میکنند؟
جمهوری اسلامی ایران در این مذاکرات با یک بازی چندوجهی روبهرو است که نیازمند هوشیاری و مدیریت راهبردی است. تاکنون ایران موفق شده با حفظ اصل مذاکره غیرمستقیم و انتخاب عمان بهعنوان میانجی، ابتکار عمل را در دست بگیرد. بااینحال، دشمن به دنبال ایجاد فشار از طریق تهدید نظامی، عملیات روانی و تحریک جریانهای داخلی است.
تجربه نشان داده است که قدرت ایران در مقاومت و هوشمندی دیپلماتیک نهفته است. هرگونه انحراف از این مسیر، تنها به نفع دشمنان تمام خواهد شد.