پیام فارس - کتابی درخور و شایسته شعر شیراز از چاپ درآمد. این مجموعه سروده حسن هاشمی شاعر صمیمی شیرازی است که با این مجموعه کاری کرده است کارستان. «خاک شیراز» را موسسه فرهنگی هنری سرای علم شهر راز (برازمان) با مدیریت دکتر غلامرضا خوشاقبال روانه بازار کتاب کرده است که کاری درخور و قابل توجه است. بر پیشانی کتاب سه مقدمه از ابوالقاسم فقیری، امیرهمایون یزدانپور و محسن رضوی، خواننده را با این شاعر بیشتر آشنا می کند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
ابتدا این سه مقدمه و آنگاه دو شعر از این مجموعه را تقدیمتان می کنیم.
کجا شهری چنین دلباز میشه
کجا سروی چو سروناز میشه
غم و دردی اگر داری به سینه
دواش پیدا توی شیراز میشه
استفاده از واژگان محلی در گونه های مختلف شعر در فارس بزرگ سابقه قدیم دارد. در اشعار شاهداعیالله، سعدی، حافظ، شیخ اطعمه، پورفریدون، شمس پُس ناصر می توان به گویش اصیل شیرازی دست یافت. به دنبال این گروه می رسیم به شوریده، احمد حشمت زاده، علی اصغر حکمت، سیدعلی مجتهد کازرونی، رحمت، محمدجعفر پازارگاد، حسین فصیحی (شیفته)، غلامحسین تاجر بندر ریگی (عاقل)، سیداسداله شیرازی (غرا)، حاج احمد شیرازی (نقیب) و در سال های اخیر در فارس نسبت به بومی سرایی اقبال شایان توجهی از جانب شاعران نشان داده می شود و بعضی بیشترین شهرتشان را از این طریق به دست آورده اند که باید از آنها با احترام یاد کرد که هرکدام در یک محدوده جغرافیایی چشم به هستی گشوده اند. همراه با نام این عزیزان از زادگاهشان هم یاد می کنیم:
1-استهبان: زندهیاد شمس استهباناتی، علی حکمت
2-ارسنجان: حبیب رحیمی، عبدالله خان ابراهیمی ارسنجانی
3-جهرم: شادروان حسین حقایق
4-داراب: شادروان حسین آزما
5-شیراز زنده یاد بیژن سمندر، شادروان یداله طارمی، مهدی مباشر، غلامعلی خوشبخت، احد ده بزرگی، سیروس دادرس، جمال پیمان، محمدامین فصحتی، شفاعت، حمید روزیطلب، محمود دهبزرگی، شاپور محمدی گلسرخی و خانم دانشفرد.
6-کازرون: شادروان نصراله مردانی، محمدمهدی مظلومزاده، محسن پزشکیان، حسن حاتمی، دکتر عبدالنبی سلامی، علی بهرهدار کازرونی
7-گراش: صادق رحمانی
8-نیریز: شادروان احمد ملائی
اکنون اگر بخواهیم از میان بومی سرایان فارس انگشت روی تاثیرگذارترین ایشان بگذاریم بی شک باید به سراغ دکتر بیژن سمندر برویم. سمندر با کتاب شعر شیراز، شعر شهر و شیراز از گل بهترو، به حق معروف شد و مورد استقبال قرار گرفت. شعرای بومی سرای شیرازی که بعد از او در شیراز چهره شدند همگی از پیروان بیژن سمندر بودند. سمندر موسیقی را می دانست و همین آشنایی با موسیقی به شعرش روانی ویژه ای بخشیده بود. از دیگر چهرهای که باید در این زمینه نام ببرم حسن هاشمی است که صاحب (خاک شیراز) است. شعر حسن هاشمی ساده است و به دل می نشیند، در زمینه شعر بومی به یقین به موفقیت می رسد و روزهای درخشانی در پیش دارد. توصیه من به ایشان و دیگر بومی سرایان، با همه دلبستگی ها که به این خاک دلپذیر دارند، شناخت بیشتر مردم است، آشنایی بیشتر با مردم سبب می شود که سروده ها بیشتر به دل بنشیند. با اشتیاق می نشینیم به انتظار روزی که (خاک شیراز) را پیش رو داشته باشیم. انشاءا... .
امیرهمایون یزدانپور/ آشنایی من با شاعر خوب و پراحساس شهرمان، حسن هاشمی به سال ها قبل برمی گردد. در یک جلسه شاعرانه، شعری به گویش شیرازی خواند که هم موضوع و هم نحوه سرایش آن شبیه به هیچ کدام از شعرهای شاعران بومی سرای شیرازی نبود. کمی از آن شعر هنوز در پس زمینه ذهن من پژواکی دل انگیز دارد:
خونهی چاری نداره شیش خونهی عشق
آمو عاری نداره دیوونهی عشق
ئی توپهی موتی غصو شد قلمبه
آمو هف سنگ قلبش نمی رمبه
آن روز وقتی حضار برایش صمیمانه دست می زدند و ابراز احساسات می کردند به خودم گفتم خوشبختانه شاعر ارزنده دیگری در زمینه شعر شیرازی تولدی خجسته یافته است.
سال ها گذشت و طی آن روزها و شبان همچنان به کارهای شاعرانه او دقت می کردم و بیشتر به آن اظهار نظر و آن اعتقاد امیدوار می شدم. تا اینکه یک روز از همین روزهای معمولی زندگی، وقتی برای شرکت در جلسه شعر روزنامه «خبرجنوب» آمده بود مجموعه ای از کارهایش را که با سلیقه بسیار خوبی ضبط و با صدای خودش بازخوانی کرده بود تحویلم داد و نظرم را جویا شد. یک شب سر فرصت نشستم و تک تک شعرها را گوش کردم و با شنیدن هرکدام اشتیاق دوباره و چندباره شنیدن شعرها در من زبانه می کشید.
دلم از بسکی شکوندیش ازینا شد
دنبالت از به دووندیش ازینا شد
عقلمه پرپرک دس تو کردم
آمو از بسکی پروندیش ازینا شد
و یا از شعری دیگر:
تو صدات انگو صدوی سه تار و سنتوره ببم
خواسی هر رِنگی بزن با طبع من جوره ببم
و یا:
رو پرموس عشقت دل من کباب کنجن
حرفوی که می خوام بهت بگم تو یی پلنجن
و یا:
ئی روزا که هرکی یه وقه بوده چارک شده
کار ما بعد هاکک از دوبارم هاکک شده
ساختمان ذهنی شاعر در این شعرها دارای شکل هندسی منظمی است، درست مثل هرمی که از قاعده شروع می شود و به نوک یا قله شعر می رسد، با این تفاوت که شاعر با سرودن هر بیت به فرازی خاص دست می یازد که این کار کمی نیست و حسن هاشمی با ریاضت و ممارست به این جا رسیده و سختگیرانه این کار سخت را دنبال می کند تا همیشه در این حد بماند و مضرتی در کارش پیدا نشود.
نکته بسیار مهم دیگر، تازگی های مضمون در شعرهای شاعر ارجمند حسن هاشمی است که او را از دیگران متمایز می کند به طوری که شعر او شبیه هیچ کدام از بومی سرایان شیرازی نیست و این یکی از نکات مثبت و قوت این مجموعه است.
کار ابتکاری دیگری که شاعر در این مجموعه انجام داده است به بازخوانی شعرها بازمی گردد، یعنی شما می توانید با اسکن کردن کد بالای صفحه هر شعر توسط گوشی هوشمند خود آن شعر را با صدای خود شاعر بشنوید که طبعا لذتی مضاعف در خواننده پدید می آید و این برای اولین بار است که چنین کاری در یک مجموعه شعری اتفاق می افتد، اتفاقی مبارک برای شاعری که شعرهایش در جان و روح مردم
رسوخ می کند.
به قول فردریش شیلر: «تنها وظیفه شعر به یکباره در جان رسوخ کردن است چرا که از جان برخاسته است.»
محسن رضوی/ پیش از این هم نوشته و گفته ام که قدر کسانی مانند شاعر این کتاب را مردمان سده های آینده بیشتر از امروزی ها خواهند دانست.
واقعیت آن قدر واضح است که ندیدن سختتر از دیدنش است. به قول نیما یوشیج:
«آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید...»
آن «یک نفر»، گویش شیرازی است که حالا رنگ پریده نفس نفس می زند و صدها «یک نفر» دیگر هم در گوشه گوشه دریای زمانه، در حال دست و پا زدن اند و برخی هم، بهسرا غرقه گرداب های حایل شده اند.
باری که از دوش نهادهای فرهنگی بر زمین افتاده را کسانی مثل بیژن سمندر، یداله طارمی، حسن هاشمی، غلامعلی خوشبخت، نگارنده و انگشت شمار فعالان دلسوز بلند کرده اند و نیم خیز تلاش می کنند تا از زیر دست و پای لشکر مدرنیته بیرون بکشند؛ اما مگر چقدر توان دارند؟
باور دارم که قیاس نابهجایی نیست اگر بگویم تلاش هر فرد در زنده نگاه داشتن، ثبت داشته ها و رواج گویش های زخم دیده و غارت شده، تلاشی است فردوسی وار.
من که در کنار این عاشقان بیعار، خواب در چشم ترم می شکند، نزدیک سی سال است که صبوری و تلاش حسن هاشمی را دیده ام و زنگ صدایش در گوشم است که:
تو آبرک بازی عشقش، هشت هشتم
او هی دولیم می داد، هی برمی گشتم
هاشمی شاعری است که سخنش در درجه اول شعر است و بعد دارای ویژگی های بومی سرایی. چیدن کلمات کنار هم و نظم عروضی دادن، کار ناظم است، نه شاعر! او این را به خوبی می داند.
ظرایف سخن خیال انگیز را می شناسد و در کنار آن ها گاهی از طنز هم به تناسب بهره می برد؛ اما لبخند بر لب نشاندنش هوشمندانه است، فاخر است و نه از سر لودگی که شوربختانه در ادای این گویش ارجمند، رواج پیدا کرده است. انگشت شمارند سرایندگان گویشی که به نظم قانع نباشند و طنز را هم از هزل بازشناسند. مخاطبان هم برخی لعل می پسندند و عده ای دست به دست خزف است که می برند؛ لعل اما عزیز است و گرانبها و جایش بر تارک و انگشتری.
شاعر این کتاب، ارزشمندی را در کیفیت جستوجو می کند. زمان درازی که صرف گردهم آمدن این مجموعه شده، در کنار پختگی و استواری و مضمون یابیهای ناب و پرهیز از مضامین نخ نما، گواه بر آن است که شاعر به دنبال کمیت و کتابسازی نبوده، گواه آن است که می داند دارد ریزه ریزه، خاتم شیراز می چیند کنار هم، که بنیانش بر صبر است و ظرافت و نرمی و نازکی.