بزرگنمايي:
پیام فارس - - دانیال قنبری: شب سوم لیله القدر، شهر قم غرق در معنویت و خلوص شده بود و خیابانها و کوچههای شهر از روشنایی چراغها و سکوت شب، حال و هوایی خاص گرفته بودند و مردمی که به سمت حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در حرکت بودند، گویی بار گران گناهان خود را به این شب سپرده و قدم در راه امید گذاشته بودند و هر گام، قصهای از آرزوهای دل و ایمان قلبی بود که به سوی اجابت دعاها روانه میشد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
صدای زمزمه دعاها در حیاطهای خانهها به گوش میرسید و چراغهایی که تا دیروقت روشن مانده بودند، نشانهای از حضور خانوادههایی بود که در کنار یکدیگر، شب را به دعا و استغاثه گذرانده بودند و در هر پنجره باز، میشد صدای تلاوت قرآن یا زمزمههای دعای جوشن کبیر را شنید.
در خیابانها، برخی خانوادهها با پای پیاده به سمت حرم مطهر میرفتند و کودکانی که دستان والدین خود را محکم گرفته بودند، با نگاههای پرسشگر به اطراف مینگریستند، شاید در جستجوی درکی از عظمت این شب پرفضیلت چهرههای خسته اما امیدوار والدین، گواه اشتیاقی بود که برای رسیدن به نور ایمان در دل داشتند.
موکبهای خیابانی با شوقی وصفناپذیر از زائران پذیرایی میکردند و جوانانی که چای و خرما توزیع میکردند، چهرههایی پر از شور و انرژی داشتند، گویی این خدمتگزاری برایشان خود عبادتی مقدس بود که در فضای معنوی این شب اجرا میشد.
زنان مسن، با چادرهای ساده و عبایی که بر دوششان بود، آرام و استوار قدم برمیداشتند و عصاهایی که به زمین زده میشد، نه تنها از پیری جسم، که از تجربه و ایمان سالیان حکایت میکرد و نگاههایشان که به سوی آسمان خیره مانده بود؛ پر از راز و نیاز بود.
صدای نوای دعا که از بلندگوهای حرم به گوش میرسید، همچون نوری معنوی، فضای شهر را در بر گرفته بود و زائرانی که در مسیر بودند، هر از گاهی میایستادند، گوش سپرده و با چشمانی خیس دعای خود را زمزمه میکردند.

بوی اسپند که از موکبها برمیخاست، با نسیم شب همراه شده و کوچهها و خیابانها را معطر کرده بود؛ گویی این رایحه پیامآور پاکی و رحمت الهی بود که در جایجای شهر پراکنده میشد.
کودکان کوچکتر، در حالی که در آغوش مادران خود به خواب رفته بودند، بخشی از این جریان معنوی بودند و نگاههای خسته اما آرام والدین به فرزندانشان، حکایت از آرزوهایی داشت که در دل برای آیندهای روشن و پربرکت میپروراندند.
چراغهای مسجدها و حسینیههای شهر نیز همچنان روشن بود و مردمی که در آنجا به دعا و نیایش مشغول بودند، صدای خود را با دیگر زائران در حرم همنوا میکردند؛ این هماهنگی در دعا، گویی شکوهی تازه به فضای شهر بخشیده بود.
میان سالانی که با چهرههایی آرام و متفکر در سکوت قدم میزدند، گویی هر گامشان را به نشانهای از توبه و سپاسگزاری تبدیل کرده بودند و نگاههای آنها به سوی افق، پر از امید به رحمت الهی بود.
ماشینهایی که آرام و با احتیاط در خیابانها حرکت میکردند، نشان از توجه و همدلی مردم داشت و رانندگان، با چراغهای کمرنگتر و سرعتی آهسته، مسیر زائران را ایمنتر میکردند.
فضای شهر، با روشنایی چراغهای حرم که از دور پیدا بود، حالتی معنویتر گرفته بود؛ گویی این نور، راهنمایی است برای دلهایی که در تاریکی به دنبال روشنایی میگردند.
در برخی از مساجد، مردم به صورت دستهجمعی دعای جوشن کبیر را زمزمه میکردند. صدای «یا رب» که با اشتیاق و خشوع از دلها برمیخاست، همچون موجی از ایمان فضای مسجد را پر کرده بود و در سکوت شب، این صداها به گوش میرسید و گویی با آسمانها در ارتباط بود.
زمینهای مسجد، جایی برای آرامش و نیایش فراهم آورده بودند و فرشهای گسترده و صندلیهای ساده، مکانی برای کسانی بود که توان ایستادن نداشتند اما دلشان مشتاق عبادت بود و نگاهها به سوی قرآنهای باز شده، گویی در انتظار آیهای برای آرامش دل بودند.
گوشهای از مساجد، محل تجمع نوجوانانی بود که با شور و انرژی در این مراسم حضور داشتند و آنها قرآنهای کوچک خود را به دست گرفته بودند و با صدای آهسته آیات الهی را میخواندند؛ شور و امید در چهرههایشان موج میزد، گویی دعاهایشان سرشار از آرزوهای جوانی بود.

در شب قدر، سکوتی خاص بر مساجد حاکم بود؛ سکوتی که تنها با زمزمه دعاها و اشکهای جاری شکسته میشد و صدای دعای جوشن کبیری که به صورت زنده از بلندگوها پخش میشد، دلها را به سوی زمان خاصی از عبادت هدایت میکرد؛ مردمی که در آرامش و سکون به نماز ایستاده بودند، گویی به استقبال نور ایمان میرفتند.
مساجد شهر قم در این شب، به مکانی تبدیل شده بودند که هر گوشهای از آن، نشانی از عبودیت و عشق به خداوند داشت و صدای تلاوت قرآن، نوای دعاهای عاشقانه و اشکهایی که بیصدا بر گونهها جاری بود، هر لحظه از این شب را به تصویری بیبدیل از ایمان بدل کرده بود.
این شب، شبی بود که در آن نه تنها دلها به سوی خداوند پر کشیدند، بلکه مساجد نیز آغوش خود را برای زائران گشوده بودند، مکانی برای آرامش، امید و تجربه عشقی بیپایان به خالق هستی و در هر زمزمه و دعا، ردپایی از آرزو و توبه پیدا بود و هر قطره اشک، گویی دعا یی بود که به سوی آسمانها روانه میشد.
در شب سوم قدر، کوچههای شهر قم به خانههایی از دعا و نیایش تبدیل شده بودند و بسیاری از خانوادهها با زیراندازهای ساده و جانمازهایی که با خود آورده بودند، در کنار هم گرد آمدند و کوچهها را به صحنهای از خلوص و عشق الهی مبدل کردند و صدای دعای جوشن کبیر که از حنجرههای مردم برمیخواست، در سکوت شب طنینانداز بود و دلها را به سوی آسمان میبرد.
چراغهای کمفروغ کوچهها، نور نرمی به فضای اطراف بخشیده بود و نسیم ملایم شب، گویی خودش نیز همراه با مردم در این دعاها شرکت کرده بود و کودکان کوچک با کنجکاوی در آغوش مادران یا بر روی زیراندازها نشسته بودند و با چشمانی باز و خسته، مردم را که در حال دعا بودند، نگاه میکردند و برخی از آنها در میان زمزمه دعاهای والدینشان به آرامی به خواب میرفتند، خوابهایی شاید همراه با آرامش این شب مقدس.
پیرزنی که در گوشهای از کوچه بر روی زیرانداز خود نشسته بود، تسبیح را آرام در میان دستان لرزانش میچرخاند و چشمانش به قرآن کوچک در دستانش دوخته شده بود..در کنار او، مردی مسن با لبهای خاموش اما اشکی روان، نگاهش را به آسمان دوخته بود؛ گویی هر جمله از دعای جوشن کبیر که خوانده میشد، فصلی از خاطرات و دعاهای سالهای طولانی زندگی را برایش به تصویر میکشید.

در کوچهای دیگر، گروهی از جوانان با شور و حرارتی خاص، دور هم نشسته بودند و با صدایی هماهنگ، دعای جوشن کبیر را زمزمه میکردند و هر لحظه شور و نور بیشتری به فضای اطراف میبخشیدند و صدایشان که از دیوارهای کوچه بازتاب میشد، به آسمان پرستاره شب میرسید و گویی با فرشتگان به همآوایی مشغول بود.
چراغهای خانههای اطراف که به نشانه حضور مردم در کنار خانوادههایشان روشن بودند، به همراه نورهای کمرنگ کوچه، حالتی آرامشبخش به فضا بخشیده بودند گویی این نورها همچون نشانههایی از زندگی، ایمان و همبستگی مردم در دل شب تاریک بودند.
در انتهای کوچهای باریک، خانوادهای با کودکان کوچکشان کنار یکدیگر نشسته بودند و مادر خانواده، آرام و با صدایی ملایم، بخشی از دعا را برای کودکان خود میخواند؛ چشمان آنها پر از معصومیت و شگفتی بود، گویی در جستجوی معنای عمیق دعاهای مادرشان بودند.
کوچهها در این شب، به مکانی برای پیوند دلها با خداوند تبدیل شده بودند؛ فضایی که در آن هیچ مانعی میان مردم و دعا وجود نداشت و بانگ «یا الله» و «الغوث الغوث» که از هر سو بلند میشد، همچون نجوای روحهایی بود که در جستجوی آرامش و نور، به درگاه خالق پناه برده بودند.
زیراندازها که به سادگی روی زمین پهن شده بودند، نمادی از تواضع و فروتنی انسان در برابر خداوند بودند؛ این سادگی، معنویت عمیقی به فضا بخشیده بود و نشان میداد که در این شب مقدس، نیایش و دعا نیازی به تجملات و تشریفات ندارد؛ تنها کافی است دلهای مردم به سوی خداوند باشد.
کوچههای قم نیز در این شب، گویی به مسیری از نور و ایمان تبدیل شده بودند؛ جایی که هر قدم مردم، صدایی از عشق و هر نگاهشان، نشانی از امید بود و این حال و هوا، تجربهای فراتر از زمان و مکان را برای مردم به ارمغان آورد؛ شبی که در دل کوچهها، عشق به خداوند در هر ذره از فضا جریان داشت.
دیار بانوی کرامت در سومین لیله القدر، نه تنها شهر انسانها، بلکه گویی شهری از فرشتگان بود و هر نسیم، هر نوری و هر زمزمهای، همگی در راه بزرگداشت شب قدر، هماهنگ و همنوا شده بودند؛ این شب، شبی بود که شهر را به قطعهای از بهشت تبدیل کرده بود، شبی که تا همیشه در خاطرهها باقی خواهد ماند.
کد خبر 6415918