بزرگنمايي:
پیام فارس - «فخرآوران کازرون» حاصل پنج سال پیگیری و تلاش در جهت معرفی شاعران کازرون است.
کازرون این دیار شاعرپرور، این سرزمین شگفت انگیز و قهرمان خیز که ریشه در فرهنگ و ادب وطن عزیزمان- ایران- دارد دل ها را می رباید و جان ها را شیفته خویش می کند. شهری که مردانش خونگرم و زنانش اسطوره مهربانی اند.
شهر عشق، شهر دوستی، شهر شاپور ساسانی و شهری که به بلندای مهربانی قدمت دارد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
حافظ این خنیاگر عشق در دامان مهربانویی کازرونی پرورش یافت و به شاعری افسانه ای برای تمام قرن های بعد از خود تبدیل گشت.
ناصر دیوان کازرونی از این شهر برخاست و برای مبارزه با استعمار انگلیس، مال و جانش را سپر وطن کرد.
شهر ابواسحق کازرونی؛ عارفی دلسوخته و متفکر که مورد توجه عرفا، مورخین، تذکره نویسان و حتی مستشرقان معاصر قرار گرفت.
شهری که شیخ امین الدین بلیانی را در نرگس زار زیبای خود پرورش داد و او نیز پیرو مراد حافظ و دیگر شاعران روزگار خویش گشت.
کازرون با این همه انسان های ادیب و اندیشمند همچون تاج گرانبهایی بر سر ایران می درخشد.
چقدر دلنشین است وقتی که می بینیم اولین روزنامه ایرانی به وسیله یک کازرونی به نام میرزا صالح کازرونی در کشور به چاپ می رسد و در ادامه آن روزنامه نگاران بزرگ کازرون چون مصطفی خجسته، میرزا عبدا... کازرونی، محمدصادق شریف (ستوده) و محمدرضا اصلاح دریس ادامه دهنده راه وی هستند.
کازرون باید به خود ببالد که شعرا و ادیبان بزرگی چون ابوالقاسم کازرونی، محمدحسن ادیبی، اوحدی بلیانی، محمدجواد بهروزی، گلبن کازرونی، کفشگر کازرونی، جمال الدین کازرونی، جاوید کازرونی، چهره نگار کازرونی، دارا کازرونی، رشید کازرونی، سعیدی کازرونی، مسکین کازرونی، صافی کازرونی، ضیایی کازرونی، عارف کازرونی، طالع کازرونی، عرشی کازرونی و ده ها شاعر فرهیخته را پرورش داده است.
کازرون و نجمه زارع، این بانوی بی بدیل شعر معاصر ایران. کازرون و حسن حاتمی، کازرون و منوچهر مظفریان، کازرون و نصرا... مردانی، کازرون و امرا... خان امیرعضدی، کازرون و اجتهادی ها، کازرون و محمدعلی آلمجتبی، کازرون و محسن پزشکیان، کازرون و ابراهیم پرهیزکار، کازرون و دکتر کاظم دهقانیان فرد، کازرون و حاج محمد دوانی، کازرون و حسن خان محقق و... کازرونی که آسمانش با ستاره های تابناک آسمان علم و ادب درخشان است و چشم ها را می نوازد همیشه پر از جاذبه های زیبا و شاعرانه است.
«فخرآوران کازرون» حاصل تلاش و جستوجوی عاشقانه این نگارنده بوده است و در آن به شرح حال و اشعار شاعرانی پرداخته شده است که بعد از انقلاب طلوع کرده و کازرون زیبا را با حضور تاثیرگذار خویش پرآوازه نموده اند.
در این کتاب سعی شده حتی میلیمترهای شعر کازرون با خطکش هنری اندازه گیری شود بلکه خدمتی ناچیز به سرزمین مادری ام باشد.
غم عشق
غم عشق است به جانم، چه غمی بهتر از این
تا تو در یاد منی نیست دمی بهتر از این
قلم قلب مرا جوهر عشق است به کام
چون برای تو ندارم قلمی بهتر از این
تنت آیینه موج است و لبم زورق مست
تو بگو بانوی دریا بلمی بهتر از این
تو که شهزاده نازی و گل سرخ نیاز
ناز کن کز تو نزیبد ستمی بهتر از این
کوچه زلف تو می بینم و می دانم نیست
در شب وحشی من پیچ و خمی بهتر از این
گرد ما جنگل مهتاب و حصار شب وصل
قصر پرویز ندارد حرمی بهتر از این
نم نم دلکش باران نوازش تا هست
در کویر عطش من چه نمی بهتر از این
پرچم افراشتهام با غزل و هرگز نیست
بر سر بام تغزل علمی بهتر از این
سیدحسن اجتهادی
***
ماشین بخت من !...
ای خدا ماشین بختم، شکل واگن هم ندارد!
رنگ و تودوزی که سهله، برف پاککن هم ندارد
گیربکسش خرد و در دیفرانسیال حالش نیست دنده
از برای حفظ ظاهر، «میل گاردن» هم ندارد
بس به روغن سوزی افتاده است و بار مفت برده
«رادیات» و «کاربرات» و «بوش و پیستون» هم ندارد
ترمزش «کور» و «کلاجش» فاقد «لنت» است و صفحه
«شاسی»اش از بس که «جاخورده» توازن هم ندارد
«سلف» جایش را به «هندل» داده و افسوس آن هم
دسته اش بشکسته و حس تعاون هم ندارد
گر دمی روشن شود با زور «بکسل»، «اگزوز» آن
آن چنان دود و دمی دارد که واگن هم ندارد
هرچه آن را می کنم «سرویس»، باشد بی نتیجه
رنگ و روغن روی آن حتی تلون هم ندارد
سیخ و میخش کرده شلوار و کتم را پاره پاره
ای خدا ماشین بخت من، تمدن هم ندارد
گر میان شعله ای آتش سرا پایش بسوزد
شعله و دود و شرار و گاز کربن هم ندارد
«باک بنزین» امیدم، پاک کرده ناامیدم!
چون که بنزین ذخیره، نیم گالن هم ندارد
سید محمد ناصر اجتهادی
***
همین جا
از همین جا شروع کن! برگرد! درد را خط نزن مجابم کن!
خسته ام از خیال بیداری، خسته ام... خسته ام... تو خوابم کن!
توی این جاده های بی برگشت ردی از من به جا نمی ماند
پس به دنبال من همیشه بگرد خالی از این همه سرابم کن!
مثل دیوانه های سرگردان، من به ویرانه قانعم با تو
جای آباد را نمی خواهم، غم بساز و فقط خرابم کن!
من و این زخم های پی در پی، من و این دردهای بی پایان
مست شو از حضور تلخ من و... جرعه ای از غمت حسابم کن!
توی آغوشت از هزار گره، کورتر می شوم که دل نکنی
کورتر می شود دخیل دلم، تو به این درد مستجابم کن!
توبه کردی و باز مست شدم، من چگونه ننوشم از غم تو؟
مست از این شراب کهنه و تلخ... درد را خط نزن مجابم کن
عاطفه جاهدی
***
سهم تو
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوستترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق! تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم... نکند
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
نجمه زارع
***
دستمزد
عصر بود و بعد ده ساعت عرق ریزان و کار
با چهل تومان مزد خویش بودم داغدار
بعد بسم ا... الرحمن الرحیمی گفتم و
بی صدا رفتم به سوی ایستگاه بیست و چار
صندلی ها از حضور مردمان پر بود و من
ایستادم گوشه ای در ازدحامی بی شمار
گیج افکاری پر از حسرت شدم یعنی چطور
زندگانی می شود با این چهل تومان مهار
دست کردم توی جیبم، وای، بار پنجم است
می نمودم آن چهل تومان مزدم را شمار
یادم آمد صبح وقت آمدن در آن سکوت
فاطمه در هاله ای از روشنایی و غبار
گفت آرش جان اگر امروز کارت جور شد
وقت برگشتن برای بچه های بیقرار
صد گرم چای و دو کیلو گوجه و یک ظرف ماست
چندتایی تخم مرغ و یک کمی هم نان بیار
ده تومن باید به دست دخترت مریم دهی
تا بپردازد برای جزوهی آموزگار
و اگر پولت زیاد آمد کمی خرما بخر
و دو خودکار و دوتا دفتر برای مازیار...
گر که ده تومان برای جزوهی مریم دهم
آنچه می ماند برایم هست تنها سی هزار...
حجم افکارم ز فریادی بلند از هم گسست
ایستگاه آخر خود بود یعنی پاچنار
در سکوتی پرهیاهو خسته بیرون آمدم
تا خریداری کنم آذوقه ای با افتخار
برف می بارید و کم کم باد سردی می وزید
شاخه لخت درختان بی شکیب و بی قرار
دست در جیبم که از هُرم چهل تومان خویش
گرم کردم همچو آتش در میان شعله زار
ناگهان دیدم که در آن غربت تلخ و غریب
هر چهل تومان من را برده دزدی نابکار
نادر فخرآور