تحلیلگر سرشناس آمریکایی مطرح کرد: مسیر توافق پایدار با ایران
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام فارس - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
آنچه آمریکا برای دستیابی به یک پیشرفت باید انجام دهد کنار گذاشتن سیاست تغییر رژیم است
رئیس سابق شورای روابط خارجی آمریکا در مقالهای در نشریه معتبر فارن افرز به دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا که 20ژانویه (اول بهمن) وارد کاخ سفید میشود، توصیه کرده که فرصت ایران را برای دستیابی به یک توافق پایدار که به امضای کنگره برسد دریابد.
ریچارد هاس، تئوریسین روابط بینالملل که برای دو دهه رئیس مهمترین اتاق فکر آمریکا، یعنی شورای روابط خارجی، بوده، 6 ژانویه در فارن افرز مینویسد: «بهسختی میتوان به کشوری فکر کرد که در مدت کوتاهی به اندازه ایران بخشی از نفوذ منطقهای خود را از دست داده باشد. تا همین اواخر، ایران مسلما مهمترین بازیگر منطقهای در خاورمیانه بود که از مصر، اسرائیل، عربستان سعودی یا ترکیه تاثیرگذارتر بود. بااینحال، در عرض چند ماه، ساختار نفوذ ایران دستخوش تغییر شده است. احتمالا از زمان جنگ 8ساله تحمیلی عراق علیه ایران یا حتی پس از انقلاب 1979.
این تضعیف، باب بحثی دوباره در مورد چگونگی مواجهه ایالات متحده و شرکای آن با چالشهای ناشی از ایران باز کرده است. برخی آن را فرصتی برای رسیدگی به تمام ابعاد این تهدید میبینند؛ هم قابلیتهای هستهای تهران و هم فعالیتهای منطقهایاش. بااینحال، تجربه، احتیاط در مورد انتظارات از کاربرد نیروی نظامی یا تحریمهای اقتصادی، و همچنین تلاشهایی برای براندازی را گوشزد میکند.
موضوع فقط اهداف نیست، بلکه اولویتها نیز مطرح هستند، چراکه مصالحه اجتنابناپذیر است. مساله این است که چه چیزی را در اولویت قرار دهیم. اما وقتی صحبت از ابزارها به میان میآید، انتخاب بیش از آنکه بین دیپلماسی و اجبار باشد، بیشتر در مورد چگونگی ادغام این دو با یکدیگر است. امیدوارکنندهترین رویکرد، رویکردی است که هدف بلندپروازانه تغییر سیاست ایران از طریق دیپلماسی را دنبال میکند؛ اما انتخاب مسیر دیپلماسی باید در بستر توانایی و تمایل به استفاده از نیروی نظامی در صورتی باشد که تهران از رسیدگی کافی به نگرانیهای ایالات متحده و غرب امتناع کند.
مخاطرات بزرگ هستند. آنچه تصمیم گرفته میشود، نهتنها برای خاورمیانه، بلکه برای سایر نقاط جهان، از جمله بازارهای انرژی، پیامدهای عمدهای خواهد داشت. تعیین میزان توانایی برای چرخش طولانیمدت و انتقال منابع نظامی از خاورمیانه به سمت اولویتهای دیگر، بهویژه بازدارندگی علیه چین در منطقه ایندوپاسیفیک، برای آمریکا امری مهم و کمککننده خواهد بود.
فراز و فرود
نفوذ منطقهای تهران عمدتا از طریق تامین مالی و تسلیحاتی گروههای شبهنظامی در غزه، عراق، لبنان، سوریه، یمن و فراتر از آن به دست آمد. این شبکه متحدان با اسرائیل - و هرگونه سازش بین اسرائیل و فلسطینیها - مخالف بودند و منافع ایالات متحده و غرب را تهدید میکردند. به طور کلی، آنها مولفههایی بودند که ایران از طریقشان به دنبال شکل دادن خاورمیانه طبق منافع خود بود. این استراتژی غیرمستقیم، تاثیر ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و درعینحال به تهران اجازه داد از تلافی مستقیم اجتناب کند یا آن را به حداقل برساند.
در عراق، ایران یکی از ذینفعان اصلی جنگ ایالات متحده در سال 2003 بود که با برکناری صدام حسین از قدرت، باعث سقوط بغداد شد که مایل و قادر به ایجاد تعادل در مقابل تهران بود. ایران توانست از پس هرجومرج ناشی از تهاجم آمریکا، پیوند با اکثریت شیعه عراق را برقرار و آن را بهعنوان جایگزینی برای ایالات متحده به عنوان نیروی خارجی با بیشترین نفوذ در داخل عراق مطرح کند.
ایران مدتهاست که جای پای محکمی در لبنان دارد. حزبالله که مجهزتر از رقبای محلی خود است، با استقلال تقریبا کامل در داخل لبنان عمل میکرد. حزبالله به دلیل داراییهای نظامی خود، بهیژه دهها هزار موشک و نزدیکی به مرز جنوبی لبنان با اسرائیل، از اقدام اسرائیل علیه ایران جلوگیری میکرد، زیرا اسرائیل باید توانایی این گروه را برای تلافی علیه ساکنان و سرزمینهای اشغالی در نظر میگرفت.
سپس حماس بود. بهرغم این واقعیت که این گروه سنی است، برای چندین دهه، ایران با حمایت مالی، آموزش و تسلیحات از آن حمایت کرد. در انتخابات غزه در سال 2006، حماس بر تشکیلات خودگردان فلسطین پیروز شد و حماس و تهران پایگاهی برای عملیات نظامی علیه اسرائیل و برای به چالش کشیدن تشکیلات خودگردان به دست آوردند.
در سوریه، ایران به همراه روسیه تمام توان خود را برای حمایت از دولت بشار اسد در زمانی که پس از بهار عربی در آستانه فروپاشی قرار داشت، به کار بست. دولت اسد بیش از یک دهه دوام آورد، که مسیر اصلی زمینی برای ارسال سلاح به حزبالله را دستنخورده نگه داشت و اسرائیل را در محاصره نیروهایی قرار داد که ایران بر آنها نفوذ قابلتوجهی داشت.
ایران همچنین در توسعه قدرت انصارالله، یک جنبش شیعه مستقر در یمن که در جنگ داخلی آن کشور نقش اصلی را داشت، سرمایهگذاری کرده است. از زمان شروع جنگ در غزه، حملات موشکی یمنیها به کشتیها در دریای سرخ، تجارت جهانی را مختل کرده و کشتیهای باری و نفتکشها را مجبور کرده است تا مسیر طولانیتر و پرهزینهتر اطراف آفریقا را طی کنند. حوثیها حتی گاهی مستقیما به اسرائیل حمله کرده و تلاش کردهاند به کشتیهای نیروی دریایی آمریکا نیز حمله کنند.
اما تحتتاثیر قرار گرفتن نفوذ منطقهای ایران، با 7 اکتبر 2023 از راه رسید. کمی بیش از یک سال بعد، حملات نظامی مستمر اسرائیل، حماس را تضعیف کرده است. اسرائیل این موضوع را با انواع تهاجمات علیه حزبالله دنبال کرده که کادر رهبری این گروه را تضعیف کرده است.
این تحولات سقوط بشار اسد را تسهیل کرد. حزبالله دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از دمشق که برای حفظ قدرت بهشدت به این گروه متکی بود، حمایت کند. با تمرکز روسیه بر منابع و توجه خود به اوکراین، نیروهای ضد اسد، به رهبری اسلامگرایان سلفی مورد حمایت ترکیه، بهسرعت به سمت دمشق یورش بردند. با آشفتگی سوریه، اسرائیل نیز از این فرصت استفاده کرد و بسیاری از تجهیزات نظامی سوریه را از بین برد.
آنچه میخواهید، آنچه نیاز دارید
با وجود این رویدادها، سه حوزه از رفتار ایران به ادعای غرب موجب نگرانی است. نخست، حمایت این کشور از متحدان منطقهای است که در 15 ماه گذشته بیشترین توجه را به خود جلب کرده است.
دوم، برنامه هستهای آن است. ایران هم میزان اورانیوم غنیشده در اختیار خود و هم سطح غنیسازی آن را افزایش داده است.
تهران احتمالا تنها چند هفته با توانایی تولید اورانیوم با غنای کافی برای سوخترسانی به حدود 12سلاح هستهای فاصله دارد. تولید سلاحهای واقعی به زمان بیشتری (حدود شش ماه تا یک سال) نیاز دارد، هرچند که این امر میتواند با کمک شرکای مجرب مانند چین، کره شمالی، پاکستان یا روسیه تسریع شود. سومین نگرانی ادعایی آمریکا و متحدانش، وضعیت داخلی ایران است که همواره محور ادعاهای حقوقبشری غربیها بوده است.
در حالت ایدهآل، سیاست ایالات متحده باید به دنبال رسیدگی به هر سه حوزه نگرانی باشد، با هدف کاهش حمایت نظامی از متحدان، تعیین سقفی بر برنامه هستهای ایران که قابل راستیآزمایی باشد و در صورت تلاش ایران برای حرکت به سمت دستیابی به سلاح هستهای، هشداری کافی ارائه دهد.
بااینحال، دستیابی به موفقیت در هر سه حوزه تقریبا به طور قطع با شکست مواجه خواهد شد. سیاست خارجی باید هم به دنبال اهداف دستیافتنی و هم مطلوب باشد و رویکردی با چنین جاهطلبیای غیرواقعبینانه خواهد بود، تا حدی به این دلیل که آنچه احتمالا برای تحقق یک یا دو هدف ضروری است، با دستیابی به هدف سوم ناسازگار خواهد بود.
سیاست مخرب تغییر رژیم
برنامه هستهای باید بالاترین اولویت برای سیاستگذاران آمریکایی باشد. ایرانی که دارای سلاحهای هستهای و طیفی از سیستمهای پرتاب باشد، در موقعیتی قرار میگیرد که میتواند تهدیدی برای همسایگان و شرکای نزدیک منطقهای ایالات متحده، بهویژه اسرائیل، ایجاد کند. همچنین میتواند با قدرت بیشتری، از جمله از طریق متحدان خود، عمل کند، با این باور که قدرت هستهای آن باعث تردید دیگران قبل از حمله مستقیم به آن خواهد شد.
همچنین دلایلی وجود دارد که باور کنیم ایران دارای سلاحهای هستهای، چندین کشور دیگر منطقه، از جمله عربستان سعودی و ترکیه را به توسعه یا کسب سلاحهای هستهای خود ترغیب خواهد کرد. چنین تحولی، احتمال درگیری در منطقه را افزایش میدهد (حتی اگر فقط برای جلوگیری از چنین تلاشهایی باشد) و احتمال استفاده واقعی از سلاحهای هستهای را نیز بیشتر میکند. ایجاد و حفظ ثبات در صورتی که تعداد تصمیمگیرندگان افزایش یابد و انبارهای هستهای در برابر حمله اول آسیبپذیر باشند، بسیار دشوارتر خواهد بود.
برخی از سیاستگذاران و تحلیلگران به جای آن، استدلال کردهاند که سیاست تغییر حکومت را در اولویت قرار دهند. منطق این استدلال این است که یک ایران طرفدار غرب از سلاحهای هستهای چشمپوشی میکند و از حمایت از متحدان دست برمیدارد. بااینحال، درحالیکه این منطق معتبر است، دلایل کمی وجود دارد که فکر کنیم واشنگتن میتواند تغییر رژیم را با هر درجه اطمینانی تسهیل کند.
گزارشهایی از انتقادهای عمومی در ایران از برخی ناکارآمدیها وجود دارد. اما این به معنای آن نیست که دولت و نظام سیاسی که نماینده آن است، فاقد حمایت داخلی قابلتوجهی باشند. مهمتر از آن، سیستم حاکم دارای پایگاههای واقعی حمایت داخلی است که مایل به محافظت از آن هستند. ایران همچنین دارای مجموعهای مفصل از نهادهای همپوشان، ازجمله یک مجلس، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و غیره است. امسال، پس از درگذشت رئیسجمهور سابق در سانحه سقوط هلیکوپتر، فرایند جانشینی سیاسی نسبتا منظم بود.
سیاست براندازی در اصل میتواند از تحریمها، حمایتهای اقتصادی و نظامی مخفیانه از اپوزیسیون، استفاده از رسانهها برای تاثیرگذاری بر فضای اطلاعات استفاده کند. اما تاریخ نشان میدهد هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین ابزارهایی به تاثیر مطلوب دست یابند، بهویژه اگر موفقیت با جایگزینی سیستم موجود با چیزی بهتر (حتی اگر بهتر فقط به معنای همسو با منافع ایالات متحده باشد) در یک دوره زمانی مشخص تعریف شود.
اولویت برنامه هستهای باشد
در این میان، متوقف کردن برنامه هستهای و حمایت ایران از متحدان، اولویتهای فوری باقی خواهند ماند. بحثها در مورد چگونگی دستیابی به این اهداف اغلب دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را بهگونهای ارائه میدهند که گویی جایگزینهای متقابلا انحصاری هستند. بااینحال، سازندهتر است که آنها را مکمل یکدیگر بدانیم که باید به صورت هماهنگ استفاده شوند. دیپلماسیای که از پشتوانه استفاده معتبر از نیروی نظامی برخوردار است، شانس بسیار بیشتری برای موفقیت دارد تا دیپلماسیای که فاقد چنین تهدیدی است.
دیپلماسی باید پتانسیل یک معامله بزرگ را بررسی کند: ایران باید با سقف نامحدود و قابل راستیآزمایی در مورد برنامه هستهای خود موافقت کند، میزان مواد غنیشدهای را که میتواند در اختیار داشته باشد و سطح غنیسازی را محدود کند، و اطمینان حاصل شود که هرگونه فعالیت یا ظرفیت هستهای مازاد مدتها قبل از تولید دستگاه هستهای مورد رصد قرار خواهد گرفت.
این توافق همچنین حمایت نظامی ایران از بازیگران غیردولتی را محدود میکند و کنترلهایی بر برنامه موشکهای بالستیک ایران اعمال میکند. بنابراین چنین ترتیبی با برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) 2015، که محدودیتهای زمانی را بر محدودیتهای هستهای اعمال کرد و نفوذ منطقهای ایران را نادیده گرفت، تفاوتهای اساسی خواهد داشت.
بر اساس چنین توافقی، ایران قادر خواهد بود برنامه انرژی هستهای خود را، هرچند تحت محدودیتهای شدید و نظارتهای نافذ، حفظ کند. همچنین، این کشور میتواند از بازیگران منطقهای حمایت سیاسی و اقتصادی به عمل آورد. تحریمهای اقتصادی به طور چشمگیری کاهش خواهند یافت. ایالات متحده نیز از سیاست تغییر رژیم صرفنظر خواهد کرد. واشنگتن باید مایل باشد این توافق را بهعنوان یک توافق رسمی به کنگره ارائه دهد تا به ایران اطمینان دهد این توافق حتی پس از تغییر دولت در آمریکا نیز برقرار خواهد ماند.
واشنگتن باید با دیپلماسی شروع کند و درعینحال تهدید به استفاده از زور را حفظ کند. از دیدگاه تهران، مهمترین هدف حفظ نظام برآمده از انقلاب 1979 است. این هدف در گذشته موجب تغییر سیاستها شده است. نشانههای فزایندهای وجود دارد مبنی بر اینکه نظام ایران میتواند برای بحث در مورد چنین معاملهای آماده باشد. معاون جدید رئیسجمهور در امور راهبردی در مجله «فارین افرز» (حتی پیش از آنکه حوادث سوریه موقعیت ایران را تضعیف کند) نوشت که دولت «امیدوار است مذاکرات برابر در مورد توافق هستهای – و احتمالا موارد بیشتر – صورت پذیرد». رئیسجمهور جدید ایران نیز اولویت خود را احیای وضعیت اقتصادی کشور اعلام کرده است.
انتخابهای اشتباه
برخی از تحلیلگران استدلال کردهاند که چنین تلاش دیپلماتیکی کنار گذاشته شود و گزینه استفاده از نیروی نظامی، زودتر از موعد، انتخاب شود. این امر راهحلی دائمی نخواهد بود، زیرا ایران به دانش هستهای دست یافته که با زور نمیتوان آن را نابود کرد. یک عملیات نظامی موفق میتواند تهران را چندین سال به عقب براند، اما این کشور ممکن است تصمیم بگیرد برنامه خود را در موقعیتهای مستحکمتر و فراتر از دسترس مهمات آمریکا و اسرائیل بازسازی کند. چنین حملهای همچنین توسط ایران بهعنوان زمینهای بیشتر برای نیاز به سلاح هستهای مورد استفاده قرار خواهد گرفت. و حتی با تضعیف نیروهای نیابتی و دفاعی خود، ایران میتواند با استفاده از موشکهای بالستیک باقیمانده خود، علیه اسرائیل، تاسیسات نفت و گاز همسایگانش، که بسیاری از آنها شرکای منطقهای حیاتی ایالات متحده هستند، و منافع آمریکا اقدام کند. قیمت نفت و گاز سر به فلک خواهد کشید و به فشارهای تورمی در سطح جهان افزوده خواهد شد و رشد اقتصادی را تضعیف خواهد کرد. اثرات داخلی چنین سناریویی در ایران ناشناخته است. این امر میتواند به همان آسانی باعث ایجاد یک واکنش ملیگرایانه و حمایت از دولت شود، همانطور که میتواند اعتراضات ضددولت را تشویق کند.
در سطح بینالمللی، چنین حمله پیشگیرانهای میتواند بیثباتکننده باشد، زیرا دیگران میتوانند از آن بهعنوان یک سابقه برای انجام اقدامات مشابه علیه رقبا استفاده کنند.
برخی دیگر نیز از سیاست فشار حداکثری حمایت کردهاند که استفاده بیشتری از تحریمهای اقتصادی را در پی خواهد داشت. اما هیچچیز در تاریخ تحریمها وجود ندارد که نشان دهد آمریکاییها به اهداف جاهطلبانهشان دست یافتهاند. مجددا، تحریمها میتوانند و باید بخشی از یک سیاست جامع باشند، با برخی اقدامات اضافی که برای افزایش فشار بر ایران اعمال شود، درحالیکه وعده لغو آنها میتواند انگیزه اضافی برای تغییر رفتار باشد.
رویکرد درست برای واشنگتن این است که با دیپلماسی آغاز کند، درحالیکه تهدید به استفاده از زور را نیز در نظر داشته باشد، و سپس در صورت پیشرفت فعالیتهای هستهای ایران فراتر از یک آستانه مشخص یا تلاش برای تامین مجدد متحدان خود با سلاحهای جدید، از زور استفاده کند.
این ترکیب با هدف رسیدگی به دو اولویت بالاتر ایالات متحده در مورد رفتار ایران و مواردی که بیشتر در معرض نفوذ خارجی قرار دارند، انجام میشود. ارائه درجهای از کاهش تحریمها در ازای مهار هستهای و منطقهای احتمالا در کوتاهمدت چشمانداز ایران را بهبود میبخشد. اما این هدف باید نسبت به اولویتهای بالاتر، در جایگاه دوم قرار گیرد.
فرصتهای استراتژیک برای همیشه دوام نمیآورند
تحولات 15 ماه گذشته فرصتی غیرمنتظره برای مدیریت ایران ایجاد کرده است. این فرصتی است که نباید هدر رود. در اینجا یک نکته طنزآمیز نهفته است، زیرا این رئیسجمهور وقت، دونالد ترامپ، بود که ایالات متحده را از توافق هستهای 2015 خارج کرد. اما مذاکره بر سر یک توافق جدید و بهبودیافته مشابه کاری است که ترامپ در دولت اول خود انجام داد، زمانی که با مکزیک و کانادا برای جایگزینی توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی با توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا (USMCA) مذاکره کرد. یک توافق جدید با ایران همچنین نیاز به استفاده از نیروی نظامی در مقیاس بزرگ را برطرف میکند، چیزی که ترامپ به طور سنتی در برابر آن مقاومت کرده است.
فوریت را باید مدنظر داشت. بهزودی، ایران احتمالا تلاش خواهد کرد تا متحدان خود را در منطقه بازسازی کند. ایران، با تضعیف بازدارنده متعارف خود، همچنین ممکن است به این نتیجه برسد که تنها یک سلاح هستهای میتواند از آن در برابر اسرائیل و ایالات متحده محافظت کند. الماسها ممکن است برای همیشه دوام داشته باشند، اما فرصتهای استراتژیک اینگونه نیستند. همانطور که نویسنده کتاب «هنر معامله» بهخوبی میداند، باید به سرعت از آنها استفاده کرد.»
-
سه شنبه ۱۸ دي ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰:۴۷
-
۱۰ بازديد
-
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/899116/